آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

قمار؟؟؟

من قمار باز قهاری هستم و تو بازیگر قهاری...من خوب می بازم و تو خوب بازی می کنی... مثل همیشه...

پیروزی در دست تو نیست... که هر بار مچت را می گیرم، ادای عصبانی شدن را در می آوری و من هی عصبانی تر می شوم که چرا تقلب می کنی؟؟ و تو ... گونه ام را می بوسی و خونسرد ورق بعدی را رو می کنی...

تقلب قاعده ندارد، باختن اما قاعده دارد... همیشه چیزی هست انگار برای باختن... اشکی، اعتمادی، نگاهی... قماری...

می گویی تقلب ریز و درشت دارد... بی فایده و با فایده است... اما قاعده و قانون ندارد؛ هر جا و هر لحظه ممکن است پیش بیاید...

می گویی اگر آدم بازی هستی باید تحمل تقلب را هم داشته باشی...

مهم نیست دستت رو بشود یا نه. تقلب در ذات بازی است؛ هر جا بازی ای هست، آدمی هست، رابطه ای هست، انتظار تقلب نیز هست!

و من دوست ندارم دستت رو شود، بوی تقلب هم که می شنوم چشم بر هم می گذارم تا ببازم... دندان بر هم می سایم تا نفهمی که فهمیده ام که تقلب کرده ای...

و من قمارباز صادقی هستم...

و تو متقلب شیرینی...

              هر بار وعده ای هست پشت بازی...

                                          تو تقلب می کنی...

                                                         من می بازم...

                                                             و تو حلاوتش هستی... حلاوت رخوتناک...

و نمی دانم تا کی در توان دارم ببازم و خنده مستانه سر دهم...

                           

پ.ن.

خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش            که نماند هیچش الا هوس قمار دیگر

نظرات 2 + ارسال نظر
... شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 http://jesmekhak.blogfa.com

و با تقلب بردن انگار حلاوتی دارد که بی تقلب نیست!!!!
باختن آنهم چنین مظلومانه باید دردناک باشد.
و این نوشته ها کجای آن ذهن تلنبار شده بود که حال اینطور مسحور میکنند خواننده را!
زیادی ادبی شد!!!تحت تاثیر متن بودم.

* چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:22

متن واقعا زیبا و تاثیر گذاره منتها من یه کم تناقض توش میبینم
اگه قمار رو دوس داری پس بهش ادامه بده! اگه از تقلب خوشت میاد بذار تقلب کنن و اگه خوشت نمیاد نذار تقلب بکنن! دندونهاتو بهم نساب!
خب اینایی که گفتم منطق آقای ایمنی بود و عقل محترم که احترامش واجبه و لبته گفتنش آسون و عمل کردن بهش مشکل! ۱۵ ساله داریم میگیم هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش اما مگه تونستیم ۲ تا لامپ خاموش کنیم!!!!

و اما تناقض:
اگر میبازی و حلاوت رخوتناک رو تجربه میکنی و خنده مستانه سر میدهی پس خوشی!
پس فکر توان و تحمل دیگه چه صیغه ایه؟ از بازی و باختن لذت ببر! راستی یه توصیه: اینکه چشماتو میبندی تا تقلب رو نبینی برای اینه که خوش باشی دیگه درسته؟
کار خوبی میکنی اما به یاد داشته باش که هیچ وقت آوانس الکی به هیچکس ندی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد