آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

گاهی از آسمان نگاه کن

یه جمله ای هس منقول از کنفسیوس به این مضمون که : بچه که بودم میخواستم دنیا رو تغییر بدم یه کم که بزرگتر شدم ........... تا میرسه به اونجا که میگه در 80 سالگی فهمیدم که اول از همه باید خودم را تغییر دهم.

بحث خودشناسی بحثیه که همه جا ازش میشنویم و توی خیلی از کتابا در موردش میخونیم اما فکر نمی کنم خیلی باشن کسایی که واقعا به اون خودشناسی رسیده باشن. اصولا ما ایرانی ها دست به قلم و حرف زدنمون عالیه اما موقع عمل که میرسه بد جوری کم میاریم.

میگن آمار کتابخونی در ایران کمه. اما این رو هیچکس نمی گه که چند درصد از اون آمار کم به چیزایی که میخونن عمل میکنن یا ازش درس میگیرن. چقدر برای همه مون اتفاق افتاده که سر یه چهار راه از قانون دم بزنیم و سر چهار راه بعدی اولین قانون شکن باشیم؟؟

جوهره هر چیزی ، هر تئوری و هر فکری در عمل خلاصه میشه و تنها عمل هست که میمونه. یه طرح مهندسی هر قدر هم که عالی و بی عیب باشه اگر به اجرا گذاشته نشه کاغذ پاره ای بیش نیست.

چطور میتونیم به خود شناسی برسیم وقتی که از صبح تا شب فقط داریم کارهایی رو که انجام دادیم رو برای خودمون توجیه میکنیم؟ ما چقدر آدمای بدبختی هستیم که از همه بیشتر داریم به خودمون دروغ میگیم؟ و بعضی وقتا اینقدر در این دروغ ذوب میشیم و پیش میریم که امر بهمون مشتبه میشه و تبدیل به یه باور میشه ، طوری که با خیال راحت و بدون عذاب وجدان این دروغ رو به همه منتقل میکنیم .

نمیدونم چه کسی برای اولین بار فکر استفاده از عکس و نقشه هوایی به سرش زده. هر کی بوده واقعا یه نابغه بوده. چون تنها راه اشراف به یه محیط ، خارج شدن از اون و از بالا دیدن اونه. چون خیلی وقتا دوروبرمون اینقدر شلوغه که از کوچه بغلی هیچ خبری نداریم.

باید بتونیم خودمون رو هم از اون بالا ببینیم. وبرای اینکار باید از این حصاری که دور خودمون تنیدیم در بیایم. باید شجاعت مواجه شدن با حقیقت رو داشته باشیم. خیلی سخته که بخوای قاضی خودت باشی و بیطرف قضاوت کنی. خیلی سخته که خودت رو از بالا ببینی و همون جور راحت که در مورد دیگران قضاوت میکنی در مورد خودت قضاوت کنی.

سعی کنیم شبها موقع خواب بعد از اینکه از فکر کردن در مورد آرزوها و دلخواه ها و ایده آلها خسته شدیم، یه کم از خودمون بیرون بریم و از بالا خودمونو دید بزنیم و بدون اینکه دنبال دلیلی برای کرده هامون بگردیم فقط و فقط به این فکر کنیم که آیا این کاری که امروز کردیم کار درستی بوده و اگر کسی درست در همین شرایط این رفتار رو با ما داشت آیا برامون قابل تحمل بود یا نه؟

باید از خود بیرون شد، باید با خود پیکار کرد تا از خود برتر رفت.

نظرات 2 + ارسال نظر
نارنج یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 http://naranj.blogsky.com

سلام...
میدونی؟بعضی وقتها اینقدر توی دروغ های خودمون غرق میشیم که حتی خودمون باورشون میکنیم و توی ذهنمون مثل یه حادثه ای میشن که واقعا اتفاق افتاده و فکر میکنیم که راستن...
میدونی؟به غیر از دروغ گویی ترسو هم هستیم از تابو شکنی میترسیم از شرایط جدید از شرایطی که حتی ممکنه وضع زندگیمونو بهتر کنه هم میترسیم...دلمون میخواد توی پیله اروممون بمونیم و بمیریم....
مرسی که اپ کردی اومدی گفتی....از این به بعد هم بگو...که حتما بیام بخونم

دامون یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 14:18 http://damun.blogsky.com

از بالا نگاه کردن به خودت خیلی جسارت میخواد. اما با نقد کردن خودم به صورت اینکه آیا کارم درست بوده یا نه مخالفم. درست و غلط فقط ساخته ذهن و جامعست. اگه خیلی زیاد به ایم مساله فکر کنیم (همونطوری که من قبلنا خیلی عادت داشتم بکنم!!)دیگه جسارت تابو شکنی رو به قول نازنین از دست میدیم و اونوقت زندگیمون دوباره میشه یه زندگی روزمره و عادی!!
تایماز عزیز یه سر بیا وبلاگ من وپیشنهاد نازنین رو بخون و نظرت رو بده. اگه موافقی چند تا کتاب معرفی کن. فقط چیزایی نباشه که من خوندم. کتابای جدید.منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد