آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

اعتماد به نفس یا بیشین بینیم بابا !!!

اعتماد به نفس برترین خصلت اجتماعی آدماس. آدمی که اعتماد به نفس نداشته باشه بهتره که بمیره. البته به شرطی که یه چیزایی حالیش باشه. منظورم اینه که کسی که هاج و واجه و اصلا نمی دونه کی به کیه اعتماد به نفس میخواد چیکار؟ اما کسی که یه چیزایی بارش باشه و اعتماد به نفس نداشته باشه ، مردن براش بهتره.

در مورد خودم باید بگم که هر موقع که کار میکردم اعتماد به نفس داشتم، اما زمانی که بیکار میشدم، این حس در من کمتر و کمتر میشد. بعد از چندین سال حالا میتونم بگم که حتی وقتی کار هم نداشته باشم اعتماد به نفسم سر جاشه.

فکر میکنم... یعنی مطمئنم که پول یه رابطه مستقیم با خودباوری داره. همینطور سواد و علم.

پرده اول:

داری توی یه شهر غریب کار میکنی. مهندس ناظری. اما هرکی اول کار که تو رو میبینه دست کمت میگیره! آخه شغلت به سنت نمیاد. فکرشو بکن تو ناظر یه شرکتی و ناظر شرکت دیگه یه مهندس 50 ساله س که فوق لیسانسشو زمانی گرفته که تو دست از سر پستون مامانت بر نداشته بودی!! اما اون حسی که داری و اون برقی که توی چشماته همه رو میکشه عقب. یواش یواش همه دارن در برابرت موضع دفاعی میگیرن! آخه خودتو گم نکردی. با وجود اینکه کاری رو داری انجام میدی که تا حالا اصلا ندیده بودی. یه چیزایی رو سر هم میکنی و میگی، اما اونقدر مطمئن حرف میزنی که هیچکس یهت شک نمیکنه. آخه میدونی چرا؟ چون مردم موقع حرف زدنت بیشتر از اینکه به حرفات گوش بدن، لحن حرفات رو میشنون و این لحنت هس که به اونا اعتماد میبخشه یا شک!! حتی اگر اشتباه هم بگی، هیچکس جرات نمیکنه بهت بگه. چون اونقدر سفت داری حرف میزنی که یارو شک میکنه نکنه خودش این همه مدت اشتباه میکرده!!!

پرده دوم:

داری نقشه تا میکنی. کار آسونی نیست که یه کاغذ A0 یا A1 رو طوری تا کنی که به اندازه A4 در بیاد و تازه بدون اینکه از زونکن درش بیاری قابل باز کردن و استفاده کردن باشه.آقای مهندس از خود راضی خودنما ( دقیقا خودنما نه خود شیفته!!) میاد تو و بازم هوس میکنه پیش چند تا آقا و خانم مهندس خودنمایی کنه! میگه مهندس چیکار داری میکنی؟ مگه نگفتم اون جور که من گفتم تاشون بکن؟

و تو میگی مهندس من فکر کردم و دیدم اینجوری بهتره.

میگه: نه مهندس شما لازم نیس فکر کنی. بعدش یه کتاب از تو کیفش درمیاره و میگه: از این کتاب داری؟ و تو میگی نه

میگه: از این کتاب یه دونه به حساب شرکت بخر. لازمت میشه. بخون تا اینجوری ضایع نشی.

یواش یواش داری عرق میکنی. کتابو باز میکنه و میگرده و اون قسمت رو که مربوط به تا کردن نقشه س پیدا میکنه. تا چشمت به نقشه می افته گل از گلت باز میشه. حالا دیگه یکی دیگه داره عرق میکنه و تو داری میخندی.

می خواد کم نیاره. میگه این برای وقتیه که کاغذ کاملا استاندارد باشه. تو هم یه نگاهی بهش میکنی و میگی: آقای مهندس میشه لطف کنی و مثل آخوندها که هر وقت کم میارن،شروع میکنن به عربی حرف زدن و فتوا صادر کردن، واسه ما کلاس نذاری؟

یارو حسابی از رو میره و تو توی دلت میگی: بیشین بینیم بابا!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
نارنج سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 21:23 http://naranj.blogsky.com

هه خوبه پستامون تکمیل شدن در مورد اعتماد به نفس و خود شیفتگی...ولی یک کم توی هم رفته بود نوشته هات نمیدونم چرا؟چه خوشم اومد که خودنما رو از خود شیفته جدا کردی؟راستی مگه پستم بد بود؟؟؟؟؟؟!!!!!!من خیلی دوستش داشتم و الان هم دیگه گربه ای ندارم که تنهایی هامو پر کنه باید به فکر یه حیوون دیگه باشم چون غمگینم واسه همیشه رفته شاید در راستای دق دادن اونایی که بردنش برم یه گربه جدید بیارم:)

نارنج پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 13:59 http://naranj.blogsky.com

من این اسمو بیشتر دوست دارم و یک کم در مورد لینکهام خود خواهم وبلاگ تینی رو هم با اینکه اصلا ربطی به اسمش نداره گذاشتم نامه های سمی حالا هم از این اسمه زیاد خوشم نمیاد در ضمن اصلا چرا من رئیس هیئت مدیره باشم دیروز که تینی بهم زنگ زده بود میگفت قراره خودت رئیس بشی:)
در هر حال من سراغ اونهایی رفتم که رای نداده بودن مامانمو مجبور کردم بیاد کامنت بذاره به زاک هم گفتم و فکر میکنم رایی نده و اگه بخواد همینجوری کار کنه عضویتشو لغو میکنم فقط میمونه کژال الان برای اونهم کامنت میذارم

Tini Talker پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 16:49 http://www.deadly-space.persianblog.ir

این اعتماد به نفس که حرف نداره! نباشه آدم به کل مختله...
ولی چیزی که من و به اوج انفجار تعجب می بره یه سری از آدم ها هستن که واقعا ( داغانن) و اعتماد به نفسشون کولاکیه که منو از جا می کنه!

Tini Talker جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 22:39 http://www.deadly-space.persianblog.ir

Updated!

نارنج یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 21:16

من هم ایضا مثل تینی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد