آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

فکر میکنیم

یه جمله جالب بود تو کتاب راز فال ورق که مربوط بود به نه لو خشت به این مضمون که بزرگترین سرگرمی 9 خشت فکر کردن راجع به خود فکر کردنه!! من خیلی زیاد از این جور فکرا به سرم زده! چقدر با فکرام شطرنج بازی کردم و با اینکه معمولا میبردم اما آخر سر فراموش میکردم که از کجا به کجا رسیدم. بعدش ویرم میگیره که بفهمم چطور شد که از یه جایی شروع کردم و به اینجا رسیدم. کلی زور میزنم و تا وقتی همه راه رفته رو برنگردم آروم نمیگیرم! میبینین چه سرگرمی هایی تو این دنیا و این یه نخود مغز آدم وجود داره؟!!

اما یه مدتیه که دیگه به هیچی فکر نمیکنم. از فکر کردن خسته شدم. انصافا هم بازی خسته کننده ایه.

یه مدتیه که دیگه به آخر و عاقبت هیچی فکر نمیکنم. به این فکر نمی کنم که اگه این راهو ادامه بدم به کجا میرسم. خسته شدم بس که فکر دیگران رو کردم. حالا دارم میفهمم که چقدر خودمو برای دیگران از خیلی چیزا محروم کردم! و تازه جای خنده دارش (یا جای تراژیک و گریه آورش) اینه که همونایی هم که من فکرشونو میکردم و به خاطر اونا خودمو سفت میگرفتم ازم شاکین!! یا شاید تو دلشون کلی انگ بهم میزنن!!

تازه دارم یاد میگیرم که نباید به جای دیگران فکر کنم و قیم بازی دربیارم. تازه دارم میفهمم که همه باید فقط مراقب خودشون باشن و فکر طرف مقابل رو از ذهنشون پاک کنن! زمانی فکر میکردم میشه آدم یکی رو بیشتر از خودش دوس داشته باشه! اما حالا دیگه مطمئنم که همچین آدمی اگر هم باشه محکوم به باخته! چون الان که فکرشو میکنم میبینم خودم هم از اونایی که منو بیشتر از خودشون دوس داشته باشن بدم میاد! این یه قانونه!

درسته که یه کمی خشنه اما یه قانون کاملا درست و اصولیه! بحث من شامل خیلی چیزا میشه و فقط موضوع عشق و دوس داشتن رو در بر نمیگیره

خیلی وقت پیش یکی این درسو بهم یاد داده بود اما من اون موقع نگرفته بودم! 6 سال پیش من تو یه ساختمان بزرگ کار میکردم که 100 تا واحد داشت. برق همه این صد تا واحد وصل بود به زیرزمین و کنتور برق همه شون توی یه تابلوی بزرگ تو زیر زمین بود. من موقع وصل کنتورها به مامورای برق میگفتم که این کابل ماله واحد فلانه و اونا هم مینوشتن و وصل میکردن. بعدش من برای همه کنتورها برچسب زدم و همه رو مشخص کردم. یه روز صاحب اون مجتمع اومد بهم گفت بیا بریم به تابلوها نگاه کنیم و چک کنیم که همه رو درست برچسب زدم یا نه. منم که از کارم 100% مطمئن بودم رفتم و همه رو توضیح دادم. گفت عالیه و یهو برگشت گفت برق فلان واحدو قطع کن بریم ببینیم درست وصل کردین یا نه! من بهش گفتم مهندس من مطمئنم نمیخواد

گفت چرا؟ گفتم آخه شرکت اونا کلی کامپیوتر و یخچال و از این چیزا آوردن وصل کردن و به هیچ کدومشون هم محافظ وصل نکردن! یه وقت یه چیزیشون خراب میشه!!

برگشت بهم گفت مهندس تو چرا اینجوری هستی؟! من ازت تعجب میکنم! کار خودتو ول کردی داری غصه مال مردمو میخوری؟ قطع کن اون بی صاحاب رو!! و من اون موقع تو دلم کلی بد و بیراه بهش گفتم و پیش خودم فکر میکردم چرا آدما روز به روز دارن بی عاطفه میشن و غیر از خودشون به هیچی توجه نمیکنن!!

اما حالا میفهمم که این یه قانونه! اونی که کامپیوتر داره باید محافظش رو هم داشته باشه و گرنه .... وگرنه کلاهش پس معرکه س!

یه بار هم رومن رولان بهم گفت : اسب خوب هرگز بر سوارکار احمقی که غفلت میکند و از محکم بستن افسار به جهت رعایت حال اسب اکراه میکند نمی بخشد!!! اما اون موقع هم معنی این جمله رو خوب نفهمیده بودم

حالا دیگه خیلی چیزا رو میفهمم! مواظب خودتون باشین تا زمین نخورین

نظرات 9 + ارسال نظر
نارنج جمعه 6 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:48 http://naranj.blogsky.com

راجع به قسمت اول پست...من خیلی وقتها با دوستام از این بازیا میکنیم که حرف میزنیم بعد برمیگردیم عقب ببینیم از کجا به این موضوع رسیدیم....
در مورد دوست داشتن دیگران.....میدونید...همیشه به من یه برچسب زدن همه اطرافیانم.برچسب خودشیفتگی یا خیلی که خوشبینانه تر نگاه کردن برچسب خودخواهی.
میدونید؟نمیدونم چرا اما ادما از اینکه خودشون و اسایش خودشون براشون مهم باشه یه جورایی شرم زده هستن براشون عجیبه اگه که یکی خودشو بیشتر از هر چیز و هر کسی دوست داشته باشه....
نمیدونن که اگه کسی بخواد دیگری رو دوست داشته باشه اگه خودشو دوست نداشته یا اونو بیشتر از خودش دوست داشته باشه نمیشه اسمشو گذاشت عشق یا گذشت...میشه اسمشو یه چیز خیلی بدتری گذاشت....
من ترجیح میدم بهم بگن خود شیفته خود خواه از خود راضی تا بخوام اینجوری باشم...
راستی این پستو خیلی دوست داشتم به حال و هوای پست های قبلیت برگشته...
تا اونجایی که من یادمه فقط جوکر فکر میکرد ها!!!!
واژه ها عوض شده بودن اما همین موضوعو چند وقت پیشم مطرح کرده بودی فکر کنم بازم لازمه بگی

وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>


http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.iranmaxim.mg-blog.com
وبلاگهای +/- جایزه 800 دلاری
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع

دامون یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 22:52

سلام مهندس
متنت رو اون روز تو دانشگاه هول هولکی خوندم
الانم حوصلم نکشید دوباره بخونمش!!!
اگه میخواستی بگی اول باید به فکر خودمون باشیم نه دیگران باهات کاملا موافقم!
چراغی که به خونه رواست به مسجد....
اومدم نظر بدم یهو نری قهر!!!

Tini Talker چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:46

من از این بازی ها زیاد تو ذهنم نمی کنم.. اما به بازی هایی که دیگران دارن باهام می کنن خیلی خیلی فکر می کنم...
این خیلی خوبه که مواظب باشیم زمین نخوریم....
اما یه چیز دیگه هم هست... از اون جایی که همیشه خیلی از آدم ها سرشون به کار همه هست به این موضوع قناعت نمی کنن ... و به خاطر اینکه همیشه هم زیاده خواه هستن... با تکیه به اینکه زمین نخورن خیلی ها رو هم زمین می زنن...
واسه همینه که می گم انسانیت از بین رفته...
و واقعا هم رفته...
پس علاوه بر چیزی که گفتی مواظب دیگران که زمین نزننتون هم باشید!

Tini Talker چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:49

+ یه معذرت خواهی دیگه هم از خودت هم از وبلاگت

Tini Talker یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 http://www.deadly-space.persianblog.ir

به روزم ...سرکی بزن تونستی..

کارمند چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:14 http://www.arinoos.com

مایل به تبادل لینک با شما هستم.

Tini Talker چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:53 http://www.deadly-space.persianblog.ir

اتفاقا منم خوشم می یاد هر کسی رو عیده ی خودش وایسه و حرف یکی دیگرو زود نپذیره!
ممنون واسه کامنت
کیفور شدم

Tini Talker چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 14:01

عقیده ی *

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد