آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

معجزه ایمان

سلام به همه دوستان

متاسفانه این اواخر سرم بدجوری شلوغ بود و شنبه و جمعه نداشتم. واسه همین نتونستم بیام و آپ کنم.

اولا عید فطرو به همه اونایی که زحمت کشیدن و تو این گرما و روزای طولانی روزه گرفتن تبریک میگم! و امیدوارم تونسته باشن چیزی رو که از این یه ماه خود آزاری ( البته به نظر من) انتظار داشتن بدست بیارن!

راستش برای من دیگه هیچ حسی نمونده که بخوام توی یه همچین روزی شادی کنم. تنها دلخوشی من اینه که دوروبریام شادن و قطعا شادی اونا منو هم خوشحال میکنه.

زمانی بود که عید فطر برای من به معنی پاداشی از طرف خدا به خاطر یه ماه عبادت خالصانه بود! چه حس و حالی که پیدا نمی کردم و چه آرامشی که تمام وجودمو پر نمیکرد! زمانی بود که عید فطر برای من به منزله افطار یک ماه عبادت توی خونه پدر بزرگم با سفره صبحانه رنگین مادر بزرگم بود! چقدر ذوق میکردم که میرم خونه پدر بزرگ تا صبحونه بخورم و دو تا ماچ قلمبه هم به مادر بزرگ بدم! حتی زمانی که روزه هم نمی گرفتم و بچه بودم خوردن اون صبحونه برای من لذت دیگه یی داشت. شونه زدن به چند تار موی پدربزرگم چقدر برام لذت بخش بود. تازه بعدش بهش میگفتم حالا میتونی بری خیابون وواسه مادر بزرگ هوو بیاری!!!

اما حالا دیگه نه پدربزرگی هس! نه اعتقادی برای روزه! نه آرامشی که از سر خم و راست شدن بهم دست بده و نه حتی دریغ و افسوسی برای هیچکدوم از اون بالاییها! حتی برای پدربزرگم!!

من امروز درست روی نقطه صفر وایسادم! درست روی مرکز مختصات کارتزین زندگیم!! امروز روزیه که من از زیر سایه چیزی درمیام که چیزی نزدیک به سه سال همه ابعاد زندگیم رو پوشونده بود! همه ابعاد زندگیم رو!

من به معجزه اعتقاد دارم! اعتقاد دارم به ید بیضا ، عصای موسی و ... چون خدا رو که همه میگن قادر مطلقه، چیزی جدا از روح انسان نمیدونم. مطمئنم که یه روز اگر روح همه آدمها که با استعدادهای خوب و بد و مختلف توی این دنیا زندگی میکنن رو بریزن توی دیگ، محصول توی دیگ همون خدایی خواهد بود که میگن قادر مطلقه! اگر وحدت بین روحها حاصل بشه قطعا محصول نهاییش همون خدای واحد خواهد بود!

پس حالا که من یه ذره خدا تشریف دارم چرا نباید معجزه کنم و چرا نباید به معجزه اعتقاد نداشته باشم؟ زمانی من به واسطه ذوب شدن در یک رابطه عاطفی چند تا پیشگویی هم کرده بودم. مطمئنم که همه معجزه ها و پیشگویی ها هم در یه حالت حسی و عاطفی خاص اتفاق میفته!

از دو سال پیش منتظر سال 86 بودم! این تنها پیش بینی بود که برای خودم کرده بودم. البته اون هم در سایه حضور در همون رابطه جنون آمیزم!

راستش هنوز هم اون چیزی که انتظارشو داشتم برام اتفاق نیفتاده! یعنی اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده! اما امروز یه روز خاصه! روزیه که من پشت پا میزنم به همه احساسات قدیمی و از زیر سایه اونا میام بیرون! این روز رو هم حدود 6 ماه پیش انتخاب کردم! البته نه به دلیل تقارنش با عید فطر! یه دلیل کاملا عددی و ریاضی برام داره ! امروز یه روز خاصه! یه نقطه عطف! البته نقطه عطفی که هیچ تغییر خاصی توش نیس! فقط یه تصمیم و یه حس قوی پشتش خوابیده و یه ایمان قویتر به اینکه هنوز پنج ماه دیگه از سال 86 باقی مونده!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد