آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

شرف! یگانه عنوان انسان راستین

در حال تهیه مطلبی بودم که مدتها بود ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود. یه مطلب در مورد زندگی در زمان حال! اما پست نارنج توی وبلاگش باعث شد تا اون مطلب رو فراموش کنم و یه چند خط برای یه دوست عزیز بنویسم!

وقتی که صحبت از نسبی بودن اخلاق میشه، برداشتهای زیادی ازش میشه کرد. نسبی بودن اخلاق به این معنیه که ممکنه شما کاری رو زشت بدونین اما در قاموس من این مسئله زیاد بد نباشه یا اصلا بد نباشه. این وسط میمونه هنجارهای اجتماعی و عرف که البته چیز خیلی خوبیه منتها به مرور زمان عوض میشه!

اما بعضی چیزا هس که به هیچ وجه نسبی نیس و کاملا مطلقه! اصلا به نظر من تنها چیز مطلقیه که تو این دنیا وجود داره و هیچ عرف و هیچ قانون و هیچ نسبیتی حق ورود و تعرض به ساحت اونو نداره و اون حریم شخصی مردمه! چیزی که توی مملکت ما داره همه رقمه بهش تعرض میشه! ما عادت کردیم به تعرض عمال دولتی در حریم خصوصیمون و این امر تقریبا توی مملکت ما نهادینه شده! ما تقریبا حق اعتراض به پلیس و کلا دستگاههای دولتی رو نداریم. همه مردم هم کم و بیش از این مسئله شاکین! حالا چیزی که تکان دهنده و بسیار آزار دهنده س اینه که همین شاکیها هم دارن به جمع متعرضین اضافه میشن و اینجاس که آدم هاج و واج میمونه که به اینا دیگه چی باید بگه!

توی پست قبلیم به این مسئله اشاره کردم که همه آدما روحی خدایی دارن و به همین خاطر کمال گرا هستن. امروز میخوام اینو بگم که درست در مقابل همون روح خدایی یه روح پلید و شیطان صفت هم هس که انسان رو به نفع مفایدش به سمت بدیها و آنچه که عرف و اخلاق نسبی میدونن میکشونه!

به نظر من این خدا و شیطان دائم در جدل هستن و اینهمه تضادی که درون ما آدما جریان داره ناشی از کشمکش بین خدا و شیطانه!

بدا به حال خدایی که شیطان بهش غلبه کنه! این یعنی باختن وجدان در کشمکش زندگی! این یعنی حربه کثیف برای پیروزی ( البته کدوم پیروزی؟؟) بهتره بگم یه حربه کثیف برای خنک کردن دل و برای تسکین و فراموشی کمبودها! این چنین آدمی قطعا به کمک نیاز داره تا خودشو از این وضعیت نجات بده!

خیلی طولانی و موعظه وار شد!!

تو دوست خوبی که همیشه با نظرات متفاوتت منو خوشحال کردی! تینی خوب و مهربون! ارتباط من با تو محدود به همین رد و بدل کردن کامنت بوده! من تورو نمیشناسم! از کم و کیف قضیه هم بی اطلاعم. قصدم از نوشتن این متن هم دفاع از تو نبوده که هیچ آدم زنده ای به مدافع نیاز نداره! فقط خواستم بگم کسی که همچین کاری کرده ( حتی اگر راست هم گفته باشه که با شناختی که من ازت دارم دروغه) یه آدم مریض و روان پریشه که حالا به هر دلیلی یه کاری کرده که فقط نشان از ضعفش داره! شاید تو در حقش بدی کردی! شاید خیلی آزردیش. اما اون حق انجام چنین کاری رو نداشته!

پس فکرشو هم نکن و بدون که مردم دیگه اونقدر عاقل شدن که به کسایی که همچین کارهای جلفی رو انجام میدن با دیده تحقیر نگاه کنن!

نظرات 4 + ارسال نظر
دامون یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:20

امام از دست ما جانیان کوچک!!!
چه تعبیر قشنگی کرده ازمون فروغ!!!
جانیان کوچک
خیلی حرفها دارم راجع به اخلاق و عرف به زودی یه آپ جانانه میکنم!!!

نارنج یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 16:16

به تینی حتما میگم که بیاد بخونه..
ممنون...

نارنج یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 16:20

این که توی این دنیای مجازی هم ادمایی هستن که بشه بهشون گفت دوست...
خیلی خوبه...
خیلی

Tini Talker یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 21:49

سلام...
مرسی...
این روزا انقد درگیر این قضیه شده بودم که نتونستم بیام سری بهت بزنم...
اگه من حتی بهش سلام هم کرده بودم ناراحت نمی شدم...! میگفتم شاید منظوری از سلام من گرفته..
ولی من هیچ چ چ چ شناختی ازش ندارم.. و فقط لطفش شامل حالم شده.. که حالا بعد واست توضیح خواهم داد...
و این آدم هایی که به دید تحقیر نگاه می کنن .. عجیبه که به پست من نخوردن! ...
و تماس ها بسیار مستحجن بود!

...بگذریم....
کیف کردم از پستت..
این وقتاس که بازم بلند میشم بجنگم .....
ممنون!
ممنون ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن...........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد