آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

گاهی از آسمان نگاه کن ( 2)

زنجیرهای بلند طلا چشم رو خیره میکنه! کپه های نور طلا و جواهرات به شکل مسحورکننده ای زیبا هستن. دوس داری هیچ صدا و هیچ نور دیگه ای نباشه و تو فقط نگاه کنی و نگاه کنی. بین اونهمه طلا و جواهر بعضی وقتا یه نور سبز زیبا توجهت رو به خودش جلب میکنه! تا حالا این غار رو با اینهمه جواهرات کشف نکرده بودم

درست مثل جواهرات کارتون علی بابا میمونه! همون غاری که با گفتن ( سسمی باز شو) درش باز میشد و کوهی از جواهرات پیش چشمت نمایان میشد. و برای دیدنشون کافیه یه کبریت بزنی تا زیبائیها رو ببینی!!! چرا ما خیلی وقتا یه کبریت کوچولو روشن نمیکنیم تا زیبائیهای دور و برمون رو ببینیم؟؟

کبریت خاموش میشه و تو میمونی و یه خاطره دلپذیر از یه زیبائی بی حد و حصر! مسافرین عزیز لطفا تا توقف کامل هواپیما و باز شدن درب خروجی صندلیهای خود رو ترک نکنید

آسمان شبهای تهران واقعا اینقدر به نظرم زیبا و بدیع به نظر رسید. من این زیبائیها رو دوس دارم. من زندگی رو به خاطر همین زیبائیهاش دوس دارم. اصلا من کلا زندگی رو دوس دارم با همه غمها و شادیهاش. چون به نظرم اگر غم نباشه‏، شادی مفهوم زیباش رو از دست میده و تبدیل میشه به یه عادت و عادت به هر چیزی بده!

زندگی پستی و بلندی های زیادی داره! و البته معمولا فرودش از فرازش و غمش از شادیش بیشتره! به قول چارلی چاپلین خوشبختی فاصله بین یک بدبختی و بدبختی دیگر است ( البته این خیلی بدبینانه س ولی جمله قشنگیه) . یه بار گفتم برای اینکه خودمون رو و رفتارمون رو قضاوت کنیم باید خودمون رو از بالا ببینیم! و گفتم برای اینکه بدونیم توی کوچه بغلی چه اتفاقی میفته باید از زمین کنده بشیم و بالا بریم.

حالا میگم بعضی وقتا لازمه خیلی بالاتر بریم تا فقط زیبائیها رو ببینیم و از چرک و کثافت و بدی دور باشیم. از اون بالا همه چی قشنگه و هیچکدوم از زشتیها دیده نمیشه. گاهی لازمه فقط اینطوری ببینیم تا به ادامه زندگی امیدوار باشیم و یادمون باشه که زندگی زیباس و این خود ما هستیم که اونو به گند میکشیم.

خیلی باید بالا بریم تا فقط زیبائیها رو ببینیم خیلی!!! به قول یه آدم بزرگ (( در ارتفاعی از جو دیگر ابری وجود ندارد؛ هر وقت آسمان دلت ابری بود بدان که به اندازه کافی اوج نگرفته ای

نظرات 1 + ارسال نظر
دامون جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 18:05 http://damun.blogsky.com

باهات دربست مخالفم
برای دیدن زیباییها دور شدن راه چاره نیست. به نظر من راهش به اعماق رفتنه نه اوج گرفتن. اون بالا تو فقط زیباییها رو میبینی ولی زشتیها هنوز وجود دارند. میتونی ندیدشون بگیری اما نمیتونی وجودشون رو انکار کنی! اما به عمق رفتن زشتیهارو مثل یه دمل چرک کرده باز میکنه. چرک و کثافت که ریخت بیرون دیگه زشتی نمیمونه که تو مجبور بشی برای ندیدنش رفتن به اوجها رو انتخاب کنی میدونم که این کار عملا غیر ممنکه. چون ماهیت و حقیقت زندگی در رنج خلاصه میشه رنچی که ما ازش رهایی نداریم اما برای کم کردن این رنج حداقل میشه تلاش کرد! از آسمان نگاه کردن به نظر من یعنی یه راه فرار آبرومندانه برای فرار از زشتیها و بدیها! مقابله کن نه فرار تایماز جان (دو نقطه دی!!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد