مطلب امروزم بر گرفته از کتاب چنین گفت زرتشت نیچه و در ادامه مطلب دیروزمه! حسن تصادف جالبی بود که صبح خواب ببینم و شب این مطلب رو بخونم. متن زیر گزیده ای از گفتارهای زرتشت در بخش دوم کتاب هست، تحت عنوان سرود عزا!!
ای رویاها و جلوه های جوانیم! ای شما نیم نگاههای عشق! ای گاه های خدایی! چه زود گذشتید! امروز همچون رفتگانم از خاطرم می گذرید.
به راستی چه زود در گذشتید، شما گریز پایان. اما نه شما از من گریختید و نه من از شما! شما را گناهی نیست اگر یا یکدیگر بی وفائی کرده ایم.
شما - پرندگان نغمه سرای امیدهایم - را خفه کردند تا مرا بکشند. آری ، بدخواهی همیشه به سوی شما - عزیزترین کسانم- تیر می افکند تا قلب مرا نشانه کند.
باری با دشمنانم چنین خواهم گفت: چیست همه جنایتها در برابر آنچه شما با من کردید؟؟ کاری با من کردید بدتر از هر جنایت. شما آن باز نیافتنی را از من گرفتید. با شما چنین میگویم، با شما دشمنانم!
شما رویاهای جوانی ام و گرامی ترین معجزه هایم را کشتید! شما همبازی هایم،آن جانهای شاد را از من ستاندید.
به راستی کارتان همیشه همین بوده است! شما بهین انگبین و دستاورد بهین زنبورانم را تلخ ساختید.
برترین امیدم ناگفته و در بند مانده است و رویاها و آرام بخشان جوانیم همه جان سپرده اند
اما چگونه این را از سر گذاشتم؟ چگونه از این زخمها برگذشتم و بر آنها چیره شدم؟ چگونه روانم دیگربار از این گورها برخاست؟؟
آری ، چیزی رویین و در گور نرفتنی در من است، چیزی صخره شکن، اراده ی من! او آرام و پابرجا از خلال سالیان میگذرد.
او، آن اراده ی دیر سالم! بر پاهای من به راه خویش میرود. نهادش آهنین دل است و رویین!
بازمانده ی جوانیم هنوز در تو زنده است و تو اینجا پر امید، چون زندگی و جوانی، بر ویرانه های زردگون گورها نشسته ای.
آری، تو هنوز برای من شکافنده ی همه گورهایی. درود بر تو اراده ی من! تنها آنجا که گورها باشند رستاخیزی هست!
چنین سرود زرتشت.
مثل اینکه بلاخره کم آوردی در مورد این قضیه هر روز آپ کردن!!!!
نیستی مهندس؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!