آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

با اندکی تاخیر

شما همگان غریدن برای آزادی را از همه بیشتر دوست میدارید. اما من بی ایمان شده ام به رویدادهای بزرگی که پیرامونشان غرش و دود فراوان باشد.

باور کن رفیق دوزخی! رویدادهای بزرگ نه پربانگ ترین که خاموش ترین ساعتهای مایند. جهان نه گرد پایه گذاران هیاهوهای نو، که گرد پایه گذاران ارزشهای نو میگردد: با گردشی بی صدا

بگو که چون هیاهو و دود در تو فرو می نشیند همیشه چندان چیزی روی نداده است! چه باک اگر شهری مومیایی شود و تندیسی در گل فرو افتد!

و این سخن را با سرنگونگران تندیسها میگویم: نمک در دریا ریختن و تندیس در گل افکندن بی گمان بزرگترین ابلهیست.

نظرات 1 + ارسال نظر
خودت میدونی که کی! سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 15:48

مهندس سرسنگین شدی!
من که گفتم فقط یه سو تفاهم بوده
باور کن فکر میکردم با گوشی یکی از دوستات سر کارم یا خط جدید گرفتی قضیه بیکار نبودن هم فقط شوخی بود
بازم معذرت
البته اگه بپذیرید آقای مهندس
این نقل قولت هم خیلی عالی بود. از کجا آوردیش؟ چه قدر ماها شبیه این همگانی هستیم که اینجا نوشته!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد