آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

رنگ عوض میکنیم

کشتیم خودمون رو با تغییرات هر روزه قالب و آخر سر هم قالب درست درمونی پیدا نکردیم توی این قالبهای بلاگ اسکای

خب من از اونجایی که آدم مردم دوست و متواضعی هستم و اصلا هم خودم رو با وجود این همه سجایا و این همه مهشوریت!!! نمیگیرم این افتخار رو به همه ( نه همه شون فقط اون کار درستاشون) آره ! این افتخار رو به کار درستهای امر قالب سازی و طراحان صفحات وب میدم که یه قالب خوب برای وبلاگ پر بیننده و پر محتوای من طراحی کنن! ( انصافا اعتماد به نفس و خود با حال بینیم حسابی داره تو ذوق میزنه و تبدیل به پر رویی محض شده! البته در این مورد به هیچکس این حق رو نمیدم که نظرم رو تایید کنه!پس خودتونو لوس نکنین ای کسانی که وبلاگ من رو نمیخونین!!!)

وقتی آدم هیچ حرف درست و حسابی برای گفتن نداشته باشه مجبوره اینجوری جفنگ بگه تا مثلا بگه وب آپ کرده

نظرات 5 + ارسال نظر
هومن جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:28 http://www.pink-floyd-hp.blogfa.com

سلام

یک ذره بگردی یک قالب خوب پیدا می کنی
موفق باشی

به نوشتن ادامه بده

بهتان سر میزنیممممم.

نازنین عمری جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 20:14

پسر خوب قالبت خوشگله.
ولی وقتی دلت نمیخواد اپ کنی خوب نکن اما اگه دلت میخواد با چرندیات اپ کنی خوب بکن.
گور بابای مخاطب بعد از این همه سال وبلاگ نویسی دارم میگم بی خیال مخاطب.اینجوری خودت اذیت میشی.
پس اگه واقعا دلت نمیخواد با جفنگ اپ نکن.

خودش جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 20:35

اول اینکه فکر نکنین اینجوری جواب میدم تا امار نظرات بره بالا ( البته اگه دوست داشته باشین میتونین اینجوری هم فکر کنین)
دوم اینکه هومن عزیز ممنون که بازم بهم سرزدی منم قول میدم برم یه کم پینک فلوید گوش کنم تا شاید بتونم از وبت سر در بیارم
سوم اینکه مامان بزرگ ناز نازی مرسی که نصیحتم کردی! ( اصلا قصد تیکه پرونی ندارمااااا فقط خوشم اومد بهت بگم مامان بزرگ ) جدا که حرف قشنگی زدی! از روز اول هم همه سعی و تلاشم بر این بوده که فقط برای خودم بنویسم! حالا چقدرش درسته و چقدرش خود قول زنیه...... اینشو نمیدونم

نازنین عمری شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:35

ای ای ای پسر دروغگو من میدونم تو فقط و فقط به خاطر بالا رفتن نظرات اینجوری میگی من میدونم من میدونم من میدونم من میدونم.:-P راستی از اون روز که بهم گفتی تقریبا هر روز میام سر میزنم وبلاگت.
دلم تنگ شده واسه ی برگشتن اما حیف که نمیتونم.یعنی حالا وقتش نیست.
خیلی غریب افتادم تو بلاگ اسکای به نسبت اون موقع ولی خوب خلوتیشو دوست دارم و اینو که هر چی بخوام میگم.
گرچه هیچ چیز خاصی هم نمیگم.
برم فعلا این نوستالژیک بازیا به من نمیاد.

شر کردی منم مجبور شدم جهت اثبات ادعام زور بزنم و بیام اینجا جوابتو بدم! کلی منو تو زحمت انداختی دختر

دامون یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 17:49 http://http:

ببین مهندس این قالبت خوبه جون هرکی دوست داری دیگه عوضش نکن. خسته شدم از بس که هر بار اومدم دیدم مثل بوقلمون (دور از جونتون دیییی) یه رنگی شده وبلاگت!!! دیگه اینکه ... هیچی دیگه همین چرندیات که نظر نداره!!!!
همینم لطف کردم نوشتم (دییی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد