آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

روزمره گی

مدتی هس که به طرز عجیبی احساس میکنم که وقتم داره تلف میشه و من نمیتونم به هیچکدوم از دغدغه های ذهنیم برسم! زیاد میخورم و زیاد میخوابم و زیاد کار میکنم. فقط همین و حسابی چاق شدم و از خودم و شکمم بدم میاد! یه شعری داره مولوی که یکی از مصرعهاش اینجوریه: خور و خواب و خشم و شهوت ....... بقیه ش یادم نیس اما از وقتی که این حس روز مره گی بهم دست داده مدام این مصرع ناقص توی ذهنم وول میخوره!

یکی از دلایلی که به این نتیجه رسیدم تعداد کتابهای نیمه تموم و خریداری شده ای هس که دور و برم رو گرفته و من حوصله خوندنشونو ندارم. تعطیلات طولانی و مزخرفی هم که داشتم باعث شده این حس به طرز خفه کننده ای افزایش پیدا کنه. اینجاس که یه مسافرت لازمه یا یه تصمیم برای سخت گرفتن به خودم و تنبیه کردن خودم! وقتی اینجوری میشم با خودم فکر میکنم روزه گرفتن عجب کار خوبیه! کلا روزه گرفتن خوبه به شرطی که یک ماه پشت سر هم نباشه! روزه سکوت هم خوبه! یا مثلا محدود کردن بعضی تفریحات ناسالم مثل اینترنت و تلویزیون! این روزا و مخصوصا ایام عید به شکل واقعا مسخره ای میزان مصرف برنامه های تلویزیونیم بالا رفته بود و الان که فکر میکنم میبینم من چندتا کتاب میتونستم بخونم توی اون ساعتهایی که توی تعطیلات خواب بودم یا تلویزیون نگاه میکردم! شدیدا احساس املی میکنم مخصوصا وقتی میبینم که توی بحثهای مختلف حرف زیادی برای گفتن ندارم.

باید یه فکری برای این حالم بکنم. در این خصوص به پیشنهاد و نظر دوستان نیاز دارم و به بهترین نظر جایزه ویژه ای تعلق خواهد گرفت. ببینم چیکار میکنین!

نظرات 9 + ارسال نظر
StiCky Mind یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:35 http://sticky-mind.blogfa.com/

کاملا باهات موافقم .
بهتره زودتر بیفتی به جون خودت تا از روزمرگی کنده شی.
خیلی مذخرفه! مثل باتلاق آدم و بیشتر و بیشتر تو خودش فرو می بره
.
تو گوش من زدی؟ ؟!؟!؟!؟
واسه اینکه جبران بشه جایزه رو به خودم باید بدی
دیشب اومدم کامنت بذارم این صفحه ی کامنت باز نمی شد
وبلاگ خودمم آپ کردم باز نشد چک کنم ببینم چه جوری شده
خلاصه زدی دیگه .. . ..

دامون یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 18:13 http://www.damun.blogsky.com

زیاد سخت نگیر
گاهی وقتها روزمرگی هم لازمه برای قدر دونستن لحظات نابمون!
همین که الان خسته شدی خودش کلی یه!
میدونی درد اکثر ماها اینه که از روزمرگی خسته نمیشیم
من که دارم میرم مسافرت به تو هم همین پیشنهاد رو میکنم. (البته چون خودت اینو گفتی پس جایزه به من نمیرسه!!)

... دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 http://jesmekhak.blogfa.com

جالبه که روند زندگیه من کاملا بر عکس شما دچار روزمرگی شده!
خیلی کم میخورم.به شدت وزن کم کردم.فکر کنید مسیری مثل آخر شهناز تا آبرسان رو هفته ای سه چهار بار پیاده طی میکنمو........
اما در عین روزمرگی آدم یه تجربیات جدیدی هم کسب میکنه.
کمی بیشتر تو زندگیتون دقت کنید میبینید که تو این تکرارها هم کارهای جدیدی کردین!
غصه ی تلویزیون دیدنتونو نخورین .میتونین تصور کنید چندتا کتاب بی محتوا خوندین.جفتش یکیه.
روزه ی سکوت!خیلی وقتا بهش فکر کردم اما از عهده ی من یکی خارجه.شما امتحان کنید اگه موفق شدین من یه جایزه نفیس بهتون میدم!!!
در ضمن تماشای (صدای آمریکا )کمک میکنه تو هیچ بحثی کم نیارین!

اتفاقا من هم ای مسیرو هفته ای ۴ بار پیاده میرم و البته بیشتر از اون! اما نمیدونم چرا هیچ فرقی توی روند چاق شدنم به وجود نمیاره!!!!

۰ سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:20

اول جایزه ویژه بعد پیشنهاد...خوب جایزه ویژه چیه؟؟؟

بستگی به میزان اجرایی بودن و قوت پیشنهاداره هرچی بهتر جایزه ش بزرگتر

نازنین چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 13:12

من که این روزا کلا ترجیح میدم بشینم تو خونه به یه گوشه خیره شم بدون اینکه به هیچ موضوعی فکر کنم تا احیانا خوابم ببره.
پیشنهادیم ندارم چون چراغی که به خانه رواست به مسجد حرومه و من اگه پیشنهاد داشتم خودمو دوستمو از این وضع میکشیدم بیرون.
حالا امروز بلاخره خودمو از خونه کندم به زور مامانم که کار اداری داشت بعد واسه ی خودم چند تا فیلم جدید هم خریدم اولیش که میخوام ببینم sweeny todde حالا اگه خوب بود بهت پیشنهادش میکنم یا یه یاداشت ازش تو بلاگم میذارم.
بهدم اینکه میگما نکنه که خاصیت بهاره که همگیه اینجوری شدیم؟
من که این وضعو دوست ندارم دیگه داره حالمو بهم میزنه اقا نمیشه یه حرکت جمعی کنیم بیرون بیایم یهویی هممون؟
تایماز تو از همه بزرگتری ریاست گروهو بر عهدی میگیری باید پیشنهاد بدی وگرنه اعضای گروه گازت میگیرن.

rozita جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:00

---من برای خلاص شدن از این حس مدام به خودم می گم: من دیگه کارمندم و وقت آزادم کنه . اسم اوقات بطالتم رو هم می ذارم استراحت !---

نازنین شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 13:06

قول دادیا وگرنه سیاه و کبودت میکنم با گاز بله من وقتی حوصلم سر بره کارم به گاز گرفتنم میرسه.

نازنین یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 20:29

اه تایماز نکنه راه حلت اینه که بشینیم صبر کنیم تا حالمون خود به خود خوب شه؟
اپ کردم

StiCky Mind یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 22:09 http://www.sticky-mind.blogfa.com

اومدم سرکی بزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد