آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

هوای حوصله ابریست؟؟؟

تصور زندگی کردن توی قطب به همون اندازه زندگی کردن توی استوا درد آور و خسته کننده س! حتی فکر کردن بهش من رو خسته و کسل میکنه! تجربه دائمی یک آب و هوا و شرایط یکسان! تجربه که نه، زجر

معمولا همه هوای معتدل رو دوس دارن! دیدین بعضی موقع هوا هم آفتابیه و هم بارونی! این هوا از نظر خیلی ها و خود من بهترین نوع هواست.مهربونترین نوع هواست که دو تا رحمت رو با هم داره. این اتفاق خیلی کم میفته و شاید برای همین لذت بخشه!

نظرتون در مورد هوای بهاری چیه؟ هوایی که یه ساعت ابریه و یه ساعت آفتابی! یک دم بارونیه و یک دم طوفانی! من هوای بهاری رو دوس دارم چون تنوعش زیاده! چون یه لحظه داغت میکنه و یه لحظه خیست میکنه و یه لحظه همه چیز و درب و داغون میکنه! به نظر من همینش دوس داشتنیه! فقط تحملش یه کم مشکله!

حالا این بحث هواشناسی رو بذارین کنار و به جای آب و هوا آدمها و خلق و خوشون رو به جاش بذارین! حالا بگین کدوم آبو هوا و کدوم خلق و خو رو دوس دارین! قطبی، استوایی، معتدل دورحمته یا معتدل تک رحمته یا دیوونه بازیهای بهاری؟؟

پ.ن: میخواستم رنگ فونت رو سبز بذارم اما گفتم شاید تبلیغ بهار بشه! برای همین رنگ مورد علاقه دوستان رو انتخاب کردم

نظرات 11 + ارسال نظر
ممدم ممد اهوازی جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:50 http://zendegimoon.blogsky.com

سلام
تولد بلاگمونه حتما بیا پیشه ما خوشحال میشیم

نازنین جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:48

اووووم خوب من که هوای بهاری رو دوست ندارم کلا به نظرم پاییز بهتره اما زمستونا دلم برای تابستون تنگ میشه و تابستونا هم واسه زمستون
من یه ادمیو دوست دارم که همه ی این خصوصیاتو با هم داشته باشه به وقعش زمستون باشه به موقع بهار به موقع تابستون و ...

ذهن چسبنـاک شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:45

خب رنگ مورد علاقه ی من که قرمز نیست! پس یا به نظر من بی توجهی کردی یا من جزو دوستان نیستم D:

اوه اوه! نظر نازنین و عشق است!

بنازم دلبری را که هم این دارد هم آن دارد..!

من اوج تابستون رو که از گرما سگ و بزنی از لونش بیرون نمیاد و دوست ندارم! بقیه ی هواها خوبه
مخصوصا وقتی آفتاب داره کورت می کنه و یهو بارون محکم میکوبه تو سرت!

تنوع خلق و خوی آدم ها هم مثل تنوع هوای بهاری جالبه..

دامون سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:31 http://www.blogsky.com

میدونی که من عاشق و دیوونه زمستونم
اما در مورد انسانها فکر میکنم آدمهای پاییزی رو بیشتر دوست داشته باشم. بهاری ها شلوغ کارند. تابستونیها زود حوصله آدم رو سر میبرند و زمستونیها به طور خسته کننده ای سنگینند. پاییز همه تنوعهارو با هم داره بدون شلوغ کاری و اداهای جلف و سبک. هم رنگارنگی بهار و تابستون رو داره هم سنگینی و وقار سرما و زمستون رو .
شایدم بعدها نظرم عوض بشه! کسی چه میدونه!!

ذهن چسبناک سه‌شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:36


می خوای ماهی ۱ پست بذاری؟
حوصلم سر میره میام میبینم باز همینه

نازنین چهارشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:56

اینجانب خسته شدم از بس اپ نکردی هر موقع اپ کردی بیا خودت بگو لطفا

دامون پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 00:46

مهندس کجایی تو پس؟!!!
بابا در وبلاگو تخته کن بره دیگه (دیییی) وبلاگی که آپدیت نشه آخه به چه دردی می خوره؟ هان؟!!!

دامون پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 23:11 http://book-club.blogsky.com/

کلوب کتابخونی آپدیت شد

ذهن چسبناک پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 23:31













ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک پـــــــــســـــــــــــــــت خـــــــــــــــــــــــــــــــالــــــــــــــــــــــــی ســـــــــــــــــــــــــــــت !


























اینم یه پست ساده! مردن نداره که! ملت و اسیر خودت کردی!







* شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:59

اولا خیلی ماهی...این رنگ محشره...

دوما
قبلنم گفتم نمی دونم آدمای معتدل تک رحمته چه جورین، هیچ موقع تماس طولانی مدت نداشتم باهاشون. نمی دونم اون آرامش خوشگل لحظه های کوتاه بودن باهاشون طول بکشه چه بلایی سرت می آد... اصلا دیگه خوشگل هست یا نه؟؟؟!!!

در مورد خشونت یکنواختیه هوای قطبی و استوایی هم که فکر کنم زجر مسلمه... کشتن ریز ریز روح آدم...Wow...تصورشم وحشتناکه

ملغمه دو رحمته بودن و آب و هوای دیوونه بهارم که دیگه هیچی(:دی) می شه چالش پی درپی... اون موقع که داری چترتو باز می کنی تا سرت بگیری همچین مهربون و گرم می تابه که گیج و ویج می شی. بعد تا میای جا بیفتی تو این گرما می رسه به اون ساعت ابریش و همین جوری که پیش می ری گاهی هم درب و داغون می کنه، گاهی سیل می شه ، گاهی طوفان، بعد دوباره گرم و مهربون. این وسط ریسک قبول کردن یه همچین آب و هوایی یعنی همیشه شبیه علامت ؟! باشی و هیچ موقع هم هیچی نپرسی. چون همیشه یه قدم عقبتری تا میای این چرا رو بپرسی اون یکی روشو می بینی. بعد سوالت می شه دوتا و این قصه سر دراز دارد همین جوری... تا خودش یه موقعی لطف کنه و به زبون بیاد تا یه چیزایی بگه و تو بشی اینجوری تر ؟؟!

راستش نمی دونم اصلا چه جوریش بهتره. گاهی دوست داری لحظه وایسه رو اون معتدله... دیدی یه لحظه هایی که دیگه ته سرخوشیته دوست داری دنیا وایسه به تماشای سرخوشیت؟ یه وقتایی هست دوست داری هوای دیوونه بهار باشه تا به جمود نرسی...گاهی...

بغیر از تمام این آب و هواها یه جور آب و هوام هست که مخصوص یه آدمای خاصیه همون ملغمه هه گاهی با طعم شکلات، گاهی با طعم قهوه تلخ... (طوفان با طعم شکلات یا مثلا مهر تابان با طعم قهوه ترک بدون شیکرررر...چه شود!!)


سیماً: دیگه هیچ دلیلی نداری واسه آپ نکردن. منم دیگه کامنت گذاشتم.(اینم از خصوصیت آدمای دسته آخریه. اونقدر ملتو تحویل نمی گیرن که ملت شروع می کنن به تحویل گرفتن خودشون :دی)

باقی بقایت و شاد شاد زی........

* شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:37

این تیکه اش جا مونده بود (:دی)

حالا بستگی داره به حالو هوای خودت. گاهی مثل سروی! وایسادی با تموم قدرتت. می تونی از هر آب و هوایی لذت ببری

بعضی وقتا مثل گلی دمای هوام که یه ذره اینور اونور بشه پژمرده می شی... دلتنگ می شی چه برسه به ملغمه...

عکس اسمت هم قشنگه هااااااااااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد