آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

در دروازه رو می شه بست...

  در سرزمین قد کوتاهان معیارهای سنجش هماره بر مدار صفر سفر کرده اند...

        من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم،

                         و کار تدوین نظامنامه قلبم

                                  کار حکومت محلی کوران نیست...

 

پ.ن. 1.  چه می کنه این دهن بی چفت و بست مردم، گاهی فکر می کنم چه طور ذهنشون اونقدر گنجایش داره که به غیر از خودشون بقیه هم توش جا می شن. من که حتی فرصت نمی کنم به خودم گیر بدم...

 

پ.ن. 2.  رفتن آدما گاهی باعث می شه یادی ازشون بکنیم، واقعا آیا مرده پرست نیستیم؟؟  "نادر ابراهیمی" تا وقتی بود حتی اسمشم نشنیده بودیم، اما حالا روزی هزار تا مطلب می بینیم ازش...

به بهونه نوشتن این پست، یه تیکه از نامه ابراهیمی به همسرش رو از مجموعه "چهل نامه کوتاه " میارم اینجا که خیلی بی ربط به حال و هوای من نیست... هرچند می دونم سخته باورهای هزاران سالمون رو دور بریزیم ولی خوب اگرم مراد نیابیم لااقل به قدر وسع بکوشیم...

 

ببخش اما فراموش نکن

بانوی بزرگوار من 

چرا قضاوت های دیگران در باب رفتار، کردار، و گفتار ما، تو را تا این حد مضطرب و افسرده می کند؟
راستی این «دیگران» که گهگاه این قدر تو را آسیمه سر و دلگیر می کنند، چه کسانی هستند؟
آیا ایشان را به درستی می شناسی و به دادخواهی و سلامت روح ایشان، ایمان داری؟ 
عیب تو این است، که از دشنام کسانی می ترسی که نان از قبل تهدید و باج خواهی و هرزه دهانی خویش می خورند – و سیه روزگارانند، و به ناگزیر...

تو دلت می خواهد که حتی مخالفان راه و نگاه و اندیشه و آرمان ما نیز ما را خالصانه بستایند و دوست بدارند...
این ممکن نیست، نیست، نیست عزیز من؛ این  ممکن نیست. در شرایطی که امکان وصول به قضاوتی عادلانه برای همه کس وجود ندارد، این مطلقا مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت می کنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایت قلب مان، خویشتن را چگونه داوری می کنیم...
عزیز من!
بیا به جای آن که یک خبر کوتاه در یک روزنامه ی امروز هست و فردا نیست، اینگونه برآشفته ات کند، بیمناک و برآشفته از آن باش که ما، نزد خویشتن خویش، از عملی، حرفی، و حرکتی، مختصری خجل باشیم. این را که پیش از ما بسیار گفته اند، باور کن:

هرکس که کاری می کند، هر قدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی ست که کاری نمی کنند.
هرکس که چیزی را می سازد- حتی لانه فروریخته یک جفت قمری را – منفور همه کسانی ست که اهل ساختن نیستند.
و هر کس که چیزی را تغییر می دهد – فقط به قدر جا به جا کردن یک گلدان، که گاه درون آن ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد – باید در انتظار سنگباران همه کسانی باشد که عاشق توقف اند و ایستایی و سکون.

از قدیم گفته اند، و خوب هم، که: عظیم ترین دروازه های ابر شهر های جهان را می توان بست؛ اما دهان حقیر آن موجودی را که نتوانسته نیروهایش را در راستای تولید مفید یا در خدمت به کار گیرد، حتی برای لحظه یی نمی توان بست.
آیا می دانی با ساز همگان رقصیدن، و آن گونه پای کوبیدن و گل افشاندن که همگان را خوش آید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چه چیزی خواهد ساخت؟

عمیقا یک دلقک؛ یک دلقک درباری دردمند دل آزرده، که بر دار رفتار خویشتن آونگ است – تا آخرین لحظه های حیات.

نظرات 3 + ارسال نظر
کوروموزوم نا معلوم پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:22

۱-گور بابای مردم
۲-اره دیگه هستیم ولی حرفت تکراری بود ولی من قبلشم توی پست در ستایش قهرمان ها توی وبلاگم ازش یاد کرده بودم
تایماز این متن پایینو خودت نوشتی دیوونش شدم واقعا عاشقش شدم
خیلی خیلی خیلی خیلی قشنگ بود

این ممکن نیست، نیست، نیست عزیز من؛ این ممکن نیست. در شرایطی که امکان وصول به قضاوتی عادلانه برای همه کس وجود ندارد، این مطلقا مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت می کنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایت قلب مان، خویشتن را چگونه داوری می کنیم...
فوق العاده بود

1-کاش به این راحتی می شد گفت گور بابای مردم... البته میگیما ولی نهایتا به مرحله عمل که می رسیم کم میاریم...

2-متن که خیلی عالیه... توضیحشو دادم ... نویسنده اش نادر ابراهیمیه

3-باقی بقایت.

* جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:33

۱) گهی زین به پشت و گهی پشت به زین! :دی

۲) ما مرده پرستیم! ما غایب پرستیم! ما منتظریم یکی بمیره تا بعدش بگیم عجب نازنینی بود. ما از دست میدیم و بعدش افسوس میخوریم. کاش یاد میگرفتیم که قدر داشته ها رو چطوری بدونیم

۳) دهن مردم هرچی هم که بزرگ باشه و نشه بستش اما باز میشه نشنید. نشنید و نشنید تا روزی که مجبور بشی بزنی توی دهنش! یا با دستت یا با فعل و حرکتت و یا با یک د ی ن ه ه ه ه! :دی

۴) نمیدونستم حرفای اون روز اینقدر روت تاثیر میذاره ( نمیگم خوب یا بد! خوبه چون باعث شده حرف بزنی و یه پست قشنگ بعد از مدتها بنویسی! و بده چون تو رو ناراحت کرده!

۵) نامه نادر ابراهیمی بینهایت زیبا بود! منم مثل کروموزوم از اون تیکه ش خیلی خوشم اومد! یعنی عالی بود و از این جمله ش نهایت لذت رو بردم:
عمیقا یک دلقک؛ یک دلقک درباری دردمند دل آزرده، که بر دار رفتار خویشتن آونگ است!
دار رفتار!!! وای ییی عجب زیباست این تعبیر

۶) دوست خیلی خیلی نازم! برای من کوچکترین ارزشی نداره حرفهای دهان گندگانی که پشت سرت حرف میزنن! اگر هم چیزی گفته میشه ( مثل حرفهای اون شب و دیروز) صرفا برای اینه که بدونی دور و برت چه ها میگذره

۷) نشستن و کاری نکردن راحتترین کار دنیاس! مرد ( و همچنین زن) اونه که حرکت کنه؛ طلب کنه؛ بجنگه و از هیچ چیز هراسی به دل راه نده! بگذار ما در اون خلوت صادقانه مون راحت باشیم! بقیه اتفاقها اگر دردناک هم باشن به مرور ارزش خودشون رو توی ذهنمون از دست میدن! پس میتازانیم اسبمان را با تمام قدرت!

۸) باقی بقایت و شاد و سبز زی!

1-به به... چه کامنت پسرونه خوشگلی (:دی)

2-موافقم دربست.

3-شنیدن یه فعل غیر ارادیه (:دی) ... ولی با بقیه ش موافقم.اون لحظه ای که د ی ن ه لازم می شی لحظه ایه که دیگه رسیدی تهش... این نزاکت و رعایت ادب که باعث شده جواب ندی. چون می دونی وقتی دهن به دهن طرف بشی می شی مثل اون...

4-مرسی... نه تنها لطف که وظیفت بود (:دی) و این که ترجیح می دم اینا رو از تو بشنوم که بی ریا میگی و به خاطر من... مثل همیشه خیلی ماهی.

5-بی نهایت زیبا...

6-می دونم... I need u any time

7-می تازانیم...مردانه...قدرتمندانه...سرافرازانه...بدون هراس...و عاشقانه...و حتی گاهیم قلدرانه

8-زندگیت سراسر هشیاری روح و جان...

دامون جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:04 http://www.damun.blogsky.com

خدا بیامرزه پدر و مادر کسی رو که تو رو اینجوری عصبانی کرده چون باعث شده یه پست زیبا و عمیق بنویسی!!!
اینجاش خیلی معرکه بود. اینارو از کجا دزدیدی؟
در سرزمین قد کوتاهان معیارهای سنجش هماره بر مدار صفر سفر کرده اند...

بلی پدر و مادرش که واقعا نیاز به آمرزش دارن که اینقدر بچه ی باحالی تربیت کردن...میگن اولین حق فرزند بر پدر و مادر تربیتشه...
شاد زی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد