آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

انما الاعمال بالنیات!!

هفته گذشته در مورد نیات و درونیات خالق آثار مهم صحبت کردم و گفتم که آیا مهمه که ما از درونیات و نیات خالق یک اثر هنری برای لذت بردن از اثرش مطلع باشیم یا نه!

همونطور که حدس هم میزدم جوابها ( هر چند اندک) منفی بود و همه فعل و فاعل رو از هم جدا کردن و گفتن که اصلا شخصیت و رفتار و نیت اون نویسنده یا اکتور و هنرمند اصلا اهمیتی نداره!

من خودم هم بر این باورم! اما راستشو بخواین توی درونم یه چیزایی هس که مانع از گفتن بدون قید و شرط این جمله میشه! من دوس دارم کسی رو که بهش علاقه مندم از هر نظر کامل ببینم! این چیز زیادیه و تا حدود زیادی هم غیر قابل دسترس! البته همه مون کمال رو دوست داریم! ولی من شخصا یه هنرمند کمی پایین تر و پاکتر ( از نظر اونچه که خودم پاکی میدونم) رو ترجیح میدم! ممکنه این حرف منو به انحصار طلبی یا خودخواهی متهم بکنه! ولی خب؛ وقتی که این احساس دوس داشتن مال منه؛ پس باید معیارهای پاکی و ناپاکیش هم مال من باشه دیگه!

از اینها بگذریم! سئوال امروزم کمی سختتره! فرض کنین شما بر اساس آفرینشهای شخصی وارد عرصه ای میشید و توی اون عرصه از جان و دل مایه میگذارید! وقتتون؛ عمرتون؛ سرمایه تون و خیلی چیزهای دیگه رو پاش میریزید! ولی یک روز متوجه میشید که همه اینها یک بازی بوده و شخصی هم که شما با توجه با رای و حرف اون اینهمه جلو رفتید؛ یک متقلب بوده و یا خودش و آرمانش رو فروخته!

آیا اون موقع هم میشه گفت که من به اون فرد کاری ندارم و حالا که این مسیر رو انتخاب کردم تا آخرش خوام رفت؟

توی کتاب آیات شیطانی شرایطی پیش میاد که پیامبر ( محمد خودمون) با توجه به اینکه از دست قریش و آزارهاش به ستوه اومده؛ پیشنهاد ابوسفیان رو قبول میکنه و شروع به خواندن آیه هایی میکنه که مضمونش اینه که خدا واحد هست ولی سه تا دختر داره که این 3 دختر لات و هبل و عزی هستن! تصویری که بعد از خواندن این آیه از سلمان فارسی ( یا ابوذر! کامل یادم نیس) و پسر خوانده محمد ارائم میشه بسیار دیدنیه! یک استیصال کامل! مات و مبهوت و عصبانی از دست خودشون و محمد! چون که به این نتیجه میرسن که تمام زجرهایی که تحمل کردن به باد رفته و همه برای هیچ بوده!

منظور من هم دقیقا شرایطی مشابه اینه! شما با پذیرفتن یک ایده آل وارد مکتبی میشید و جوونیتون رو به پاش حروم میکنید و بعد از مدتی میفهمید که رهبر یا پیشروتون خودش رو فروخته! یا بدتر از اون اصلا از اولش هم اینکاره نبوده!

فکر میکنم مشابه این اتفاق توی سالهای اخیر برای ما هم اتفاق افتاد! قضیه دوم خرداد و مبارزه ها یی که شد و خونهایی که ریخته شد و اگر نگم خیلی اما حداقل بخش کوچکی از همون طرفداران رو سر خورده کرد و احساس حماقت و سر کار بودن ومورد سوء استفاده قرار گرفتن بهشون دست داد!

تو رو خدا منو متهم نکنین اااا ! من نمیخوام اصلا وارد سیاست بشم و بخوام تعیین جبهه بکنم! بحث من دقیقا اون احساس و اون حس تحمیق هستش! اینجاس که من با تمام وجود داد میزنم: انما الاعملا بالنیات

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدیه سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:12 http://mahdieh-sgh.blogfa.com

مثل این ادم ذوق زده ها بگم که
اووووووووووووووووووووووووووووووووول






اگر این جوری فکر کنی بسیاری از این کارهایی که میکنیم بعد دچار حس تحمیق ویا نوستالوزی می شویم.به لحظه فکر کن .تصمیمت اگر درست باشد حس بعدی خیلی مهم نیست

* سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:48

۱- استیصال اولین واکنشه. اولیش... این که بعدش چه می کنی سوال سختتریه؟ دستهای آلوده ژان پل سارتر هم در این مورده... سرسپردگی مطلق. اول مستاصل می شی و بعد می مونی که جا بزنی و حاشا کنی یا بمونی و درد بکشی. می تونی تصمیم بگیری که بمونی ولی این بار سست خواهی بود...روحت جای دیگه است حتی اگر جسمت قادر به ادامه باشه...تو تردید می کنی.
می تونی تصمیم بگیری که بری، ولی نمی دونم فراموش هم می کنی... این بار جسم رها شده ولی روح درگیره.
شایدم تصمیم بگیری دیگه فکر نکنی و راحت تر باشی...

۲-وایییییی... من سال 76 و بعدش خیلی یادم نیست. حتی 78 بچه محصل بودم و خیلی نمی دونم چی و چرا اتفاق افتاد... ولی می دونی نظرم در مورد خاتمی چیه. این که هر کسی از ظن خودش یار خاتمی شده بود دلیلی نبود که خاتمی بیاد به ساز همه برقصه... خاتمی تو شعاراش چی گفت؟ کی گفت این جا رو می کنم اروپا؟ منصفتر باشیم..بله شایدم ازش به عنوان یه relief valve استفاده کردن، ولی جو زمان خاتمی یادته؟ خود همین وبلاگستان چه حال و هوایی داشت؟ اون دورا رو نمی گما همین 82 و 83. حالا ببین...همه انگار رفتن تو مود نشئگی. همه جای مملکت همینه. پس بیایم بوده ها رم ببینیم... هزارتای این طرفدارای مامانی، از لحاظ مکتبی، حریف یکی از اون وریا می شدن؟؟ اصلا اینا رو ول کن... اون مجلس بی لیاقت یادته، کارشون تو فراکسیون اکثریت دعوا بود فقط... تایماز عزیز... پیشرو (به فرض که باشه...که ملتی که نیاز به قهرمان داشته باشه حسابش با کرام الکاتبینه) فن مرد می خواد، فن کاردان می خواد نه فنی که یهو بشه کاسه داغتر از آش. ماها بهتر از هر کاری بلدیم جوگیر بشیم.

۳-بلی دیگه... آخه نیست که اول تو علاقمندش می شی بعد اون میره نویسنده یا اکتور و هنرمند میشه، باید اول معیارهای تو رو بپرسه... "ممکنه این حرف منو به انحصار طلبی یا خودخواهی متهم بکنه" . میبینی چه سریع جوابتو گرفتی؟؟؟ :دی
عزیزم معیارای تو مال توان و اونی که تصادفا تو کارشو دوس داری هم معیارای خودشو داره.that ‘s all

۴-چرا اگه بخوای وارد مقوله سیاست بشی متهمت می کنیم؟؟!! این جا صرفا نظرات شخصی مطرح می شه. سیاست هم یه عرصه است دیگه... در ضمن داد زدنم لازم نیست ما قبولت داریم دربست :هواران دی

۵-باقی بقایت و شاد زی...

دامون سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 13:02 http://www.damun.blogsky.com

فکر میکنم بستگی به این داره که برای چی وارد اون کار شده باشم. به خاطر یک شخص یا به خاطر یک عقیده یا هرچیز دیگه ای که برام با ارزشه. در هر دو صورت البته که احساس تحمیف میکنم. البته که ناامید میشم. عصبانی میشم. تو لاک خودم فرو میرم.و... اما اینها بسته به اون چیزی که اول گفتم میتونه موقتی باشه یا دائمی. اگر به خاطر خاتمی خودم رو جلوی اسلحه ژرت کرده بودم. مطمئن باش که دیگه این کار رو برای هیچ کس و هیچ موقعی نمیکنم اما اگر برای آزادی.... خوب آدمها عوض میشند اما باورها نه. مبارزه هر روز یه شکل تازه به خودش میگیره. نه دوباره بعد از یک مدتی شروع میکنم اما این بار هوشیارتر باتجربه تر دردکشیده تر. میدونی این فقط در سیاسیت نیست. اگه تو توی زندگی مشترکت بعد از ۲۰ سال ببینی که رودست خوردی و طرفت اصلا اونی نبود که فکر میکردی (یاد مستر و میسیز اسمیت افتادم!!) چیکار میکنی؟ اینم مثل همونه. به هر حال زندگی ادامه داره. دوباره شروع میکنی و سعی میکنی همه چیز رو از نو بسازی.
راستی اون ژست بالایی یه خورده مشکوک میزنه تایماز!! واقعا خودت نوشتیش؟؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد