به شاهی فکر کن که پیادهها دورهاش کردهاند. مات شده مدتها پیش اما کسی بر نمی دارد مهره ها را، پیادهها وزیر شدهاند، اما شاه هنوز مانده است شاه مات...
و بعد سالها همزبان شدهاند پیادهها و شاه.
شاه باشی در جعبهی مهره، قربات بیشتر است تا شاه ِ مات باشی چهره به چهره با پیادهها. عابرهای پیاده لگد مالت میکنند، می گذرند؛ حتی به تو نگاه نمی کنند...
خودت و پیاده ها که وزیر شده اند حالا، فراموش می کنند شاه را و تو می شوی هم پیاله پیاده ها... یک شاه مات...
پ.ن. گاهی دلت می خواد آدمای دور و برت و از نو ارنج کنی...تو یک کم نزدیکتر...تو کمی دورتر ...
پست پیچیده ایه!
شاه کیه؟ کی مات شده؟ چرا می خوای دوباره ارنج کنی دور و برت رو؟
هر وقت فکر می کنی لازمه این کارو بکنی خب بکن !