آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

فردیت

.

میگه میخوام افشات کنم... جا نمی خورم... منتظر بودم؛ منتظر درخواست فردیتی که ازش گرفته شده، حتی همینجا، همینجایی که شاید چند نفری بیشتر نیستن برای دیدنت. پس گرفتن اون ایماژ ذهنی قبلی...

.

مثل روزایی که به بودن در سایه فکر میکردم و به این که تا کی می تونم بمونم، تا کی خود خودم نباشم... تا کی پنهان بشم... تا کی دغدغه ها رو رنگ و بوی کلی بدم... هر چند لذتبخش باشه اون اعتمادی که بهت شده بود تا در سایه ش باشی... بی صدا... لذتی که دلیل بودنت باشه همه جوره

.

و حالا فردیتش رو میخواد؛ فردیتی که ازش گرفته شد... حسش رو درک میکنم... حاضری خودت باشی حتی گاه به گاه، ماه به ماه، سال به سال...

من از این حس، از این فردیت خواهی، از این استقلال طلبی، به هر دلیل و به هر انگیزه ای که باشه، خوشم میاد. من از عصیان علیه آمیزش فرد بودنها خوشم میاد ...

.

پ.ن. آخرین در سایه

.

نظرات 2 + ارسال نظر
کوروموزوم نا معلوم شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:10 http://xxxy.blogsky.com

فردیت
به نظرم خیلی وقتها باید براش بجنگیم.
من که تا حالا یادم نمیاد که براش نجنگیده باشم برای اینکه خودم باشم تصمیم خودم باشه...فکر کنم اخرین پستم م تقریبا در همین مورده.

دامون شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:31

اینکه نظر نمیذارم دلیل این نیست که نمی یام و نمیخونم!
حتی اگه تو دیگه نیای
فردیت خواهی!!! طرفت که فردیتش رو میخواد هیچ تصوری از این فرذیتش داره؟ این فردیتش کیه؟ اینو فهمیده؟ اگه آره واقعا خوش به حالش
منم حاضرم خودم باشم حتی برای یک ربع ساعت در تمام عمرم. اما خود خودم. خود خودم. به نظرت میشه پیداش کرد این خود خودم رو؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد