خوشا آنکه کره خر آمد الاغ رفت
پ.ن: بعضی وقتا بعضی چیزا باعث میشه آرزو کنی کاش هیچی نمیفهمیدی و در جهل و خوشی زندگی میکردی! گاهی وقتا دلت میخواد مثل آدمای سرخوش فقط بخوری و بخوابی و زیرنافی عمل کنی!
نیچه میگه جهل و حماقت کشیشها آرامش و اطمینانی بهشون میده که برات قابل تصور نیس!!!
کاش حبل المتینی بود و ما آویزونش بودیم بی شک!
ماه رمضون هم اومد مبارکا باشه
حالا ما یه Level بالاتریم .. گوساله آمدن کرداهه گاو رفتن کرداهه
تا حالا تجربه ی این حس بار ها و بارها واسم تکرار شده ...
خوشمان شد از خواندن آن جمله ی بالای وبلاگ .. دوست داشتیمش
ولی جمله اش کمی فمنیستی ست ..
بابای منم خیلی اینو دلش میخواد که تو دلت میخواد منتها همون جمله اتنارو میگه گاو اومد گوساله رفت.
ولی خیلی موقع ها تو نصیحتاشم میگه ادم نباید اینجوری باشه.
من هم ایضا اون جمله بالارو دوست میداشتم.
اوخ اوخ این کوروموزوم جان ما عجب سوتی های خارق العاده ای داده
حاجیه خانوم پرنسس نانا ! از کی تا حالا گاو میاد گوساله می ره ..
بنده غلط کردم اگر همچین سخن مستحجنی از دهان مبارک خارج نمودم که شما تلمیح به سخن این جانب نموده اید
عزیزم تو با این حرفت تمام قوانین طبیعت رو زیر سوال که هیچی زیر گِل بردی
اومدم سرکی بزنم ببینم کسی از خودش پستی تراوش کرده یا نه
هرگز کوری رو بخاطر آرامش تحمل نکن.
میدونم که اینا رو واقعا نمیگی. به شخصه بر خلاف این فکر میکنم ... دانستن همراه با درد رو ترجیح میدم (:دی ... شاید اینم از مصادیق مازوخیسمه)
ولی الان به حدی از شک رسیدم که آرزوی اون حبل متین رو بکنم ... حبل متینی که برای مدتی آویزونش بشم (تا اینجاشو سه شنبه نوشته بودم) وقتی دونستن از اون حدی که باید میگذره درد داره؛ اونم خیلی... میدونم... من به یقین نرسیدم؛ تلاش میکنم... با تمام وجود... آرزو میکنم به یقین برسی! همین.
ولی گاهی نیازه که اینجوری باشی!
گاهی محتاج خر بودنی همونطوری که گاه محتاج ایمانی و گاه تهی شدن از هر چی که هست.
مهم اینه تو هیچکدوم متوقف نشی!