*
I want to live my next life backwards
you start out dead and get that out of the way.
Then you wake up in an old age home feeling better every day.
Then you get kicked out for being too healthy.
Enjoy your retirement and collect your pension.
Then when you start work, you get a gold watch on your first day.
You work 40 years until you're too young to work.
You get ready for High School, drink alcohol, party, and you're generally promiscuous.
Then you go to primary school, you become a kid, you play, and you have no responsibilities.
Then you become a baby, and then...
you spend your last 9 months floating peacefully in luxury, central heating, room service on tap, and then...
You finish off as an orgasm.
I rest my case.
پ.ن. :
مطلب بالا رو که بار اول خوندم یه جور حس لذت خاصی دست داد بهم که خیلی جالب بود؛ البته دفعه دوم اینجوری نبود ولی به هر حال قشنگه ...
تنبلی یه چیزه و حس و حال برای نوشتن نداشتن یه چیز دیگه! هیچ سوژه جالبی برای نوشتن به مخم نمیرسه!
اما در مورد اینی که نوشتی
اولا من نفهمیدم این متنه ادبیه یا شعره یا یه ترانه! یه رفرنسی چیزی میدادی
ثانیا متن قشنگی بود! برای من با این انگلیسی دست و پا شکسته ای که بلدم یه ذره مشکل بود ولی کل قضیه رو فهمیدم چی بود! به قول تو فقط به یه بار خوندنش می ارزید! چیز خاصی نداشت و یا اونقدر فلسفی بوده که من چیزی ازش نفهمیدم
خوب اگه موضوعی نباشه چیزی که میگی درسته. در مورد حس و حالم حستو میفهمم، قبلا گفتم نوشتن وبلاگ گاهی از سر دلتنگیه فقط . مثل آپ کردنای اخیر من. بنابراین دربست قبول کرده و با عنایت به این که حوصلشم ندارم بحث نمیکنم.
چرخه ی جالبی بود ولی من همین جوری شو ترجیح می دم .نه این که از عقب به جلو برم و بعد ....
منم با نظرت موافقم برای بار اول جالبه ولی وقتی دوباره می خونیش می بینی یه جورایی می تونه کسل کننده باشه ....!
دوست داشتی به ما سر بزن . لینک همخواستی در خدمتیم
راستی چه اسم قشنگی داریم مگه نه