آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

میخ

پریروز وقتی شب داشتم بر میگشتم خونه‏، ماشینهای زیادی رو دیدم که پشت ورودی پمپ بنزین وایسادن و راه رو بند آوردن و داخل پمپ بنزین هم مشاینی نبود و یه میله بزرگ جلوی ماشینها کشیده بودن!

دیروز اتوبوس تندروی مسیر خونه تا محل کارم اونقدر آهسته میرفت و اونقدر هم داخلش شلوغ بود که حتی منی که نشسته بودم داشتم خفه میشدم و فضای داخل برام غیر قابل تحمل شده بود!

دیشب صف اتوبوس اونقدر شلوغ بود که احساس دلتنگی شدیدی بهم داد و در حالی که دیدم 3 تا اتوبوس همزمان اومدن که ملت رو سوار کنن از صف دراومدم و رفتم یه دور زدم و بعدش با تاکسی رفتم خونه!

محیط کار یه جور، خونه یه جور، بیرون یه جور.

همه اینا یه حس خاصی بهم میدن! احساس میکنم بین زمین و آسمون معلقم! احساس میکنم همه چیز حالت اورژانسی و موقت داره! مثل فیلمهایی که همه منتظرن یه طوفانی بیاد یا یه اتفاق خاصی بیفته! نمیدونم.! یه جوریم! مثل زمان جنگ میمونه حس و حالم! نمیدونم چرا یاد کتاب زمستان 62 افتادم و اون معلق بودن شرایطی که قهرمان داستان داشت!

تنها دلخوشیم اولدوزمه؛ البته موقعهایی که دعوامون نشه و توی سر و کله هم نزنیم! تنها دلخوشیم پیاده رویهای گاه به گاه و گردش آخر هفته س! و تا حدودی دوچرخه ثابت و استخر و فوتبال جمعه شبم!

خیلی یه جوریم!!!!

نظرات 6 + ارسال نظر
من او سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 20:58 http://futile-life.persianblog.ir/

از اتوبوس نگو که دلم خونه!!!
تا دانشگاه با الاغ هم که شده می رم با اتوبوس نه!!!!

بی شک این لحظه های تکراری زندگی نیست
بیماریست!

ذهن چسبناک سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 21:36

منم خیلی یه جوریم
و .. اگر لالایی بلد بودم خودم خوابم می برد
بساز دیگه برادر من.بساز
آب و هوا هم خیلی دلگیر شده .. با اینکه دوسش دارم اما دلم بعد از ظهر ها می گیره مخصوصا وقتی که محوطه ی دانشگاه خالی می شه دلتنگی میاد حسابی حالم و یه جوری تر می کنه

* سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 23:00

1- اولا من یه اصلاحاتی بفرمایم! ما کی دعوامون میشه؟؟ اصلا من کی تا حالا تو سر و کله تو زدم پسر؟؟ ما فقط گاهی بلند حرف میزنیم... اونم گاهی که خیلی روتینگ (:دی) نشه همه چی... حالا طبع تو لطیفه من چیکار کنم :دی....

2- در مورد شلوغی که میدونی من از پیاده روی لذت میبرم. فقط این اواخر به دلایلی که میدونی، گاهی تنش داره. پس بنازم به دو تا پای خودمون که تو بدترین شرایط روحی هم مثل کوه و استخر آرامشبخش خوبی محسوب میشن.
یه چیزی؛ مسیر دانشگاهو که میام وقتی از سرویس پیاده میشم از اینکه بخوام دوباره سوار بشم گریه ام میگیره ... تنها راهش خداست که یه ماشین خوشدست برسونه. من که بهش قول دادم دیگه تصادف نکنم :دیییییییی ... اونم قول داده هر وقت که دختر خوبی شدم برسونه .... بنابراین ...........

حست کاملا ملموسه؛ اصلا فکر نکن فقط تو اینجوری هستی. وقتی بهت گفتم احساس شکست میکنم و خندیدی اصلا شوخی نکردم؛ این واقعا حس من تو یه گوشه زندگیمه که تمام تقصیرش گردن خودمه؛ دلیلم هم خیانت به لحظه ها و ثانیه های عمرمن... ولی چه کنیم دیگه ... آدمیم دیگه

3- اگه منظورت از "یه جوری" بودنت تعریف از خودته من بالکل تکذیب میکنم. اصلنم یجوری نیستی :دیییی

4- همین یه بارو قراره زندگی کنیم، چی میشه اونجوری که واقعنی تو لحظه مون دلمون می خواد باشیم؟؟!! میشه؟؟ نتچ........ بنابراین طوفان لطفا

5- نبینمت دلتنگ باشی یا احساس خوبی نداشته باشی... امیدوارم تنت هم همیشه سبز باشه و شاد مثل روح سبزت.

من......هیچ چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 18:03 http://sibeeetalkh.blogfa.com

نه خیر!!!!!!
من تا حالا مهر نخورم فقط بو ی خاک و سیمان نم خورده رو دس دارم نه طعمشو!!!!
ولی اگه شما طعمشو امتحان کردی و توصیه میکنی ما هم امتحان کنیم.
فقط شما یه جوری نیستی.همه یه جورین.اون اتفاق میتونه یه انقلاب دیگه باشه.مهم نیس گند بزنیم به اوضاع و بدتر ازینی که هست بکنیمش .مهم اینه که سرمون گرم میشیه و یه دلیلی پیدا میکنیم واسه این معلق بودن واسه توجیهش!!!!
راستی با اینهمه دلخوشی که شما داری دیگه جایی واسه غر زدن نمیمونه.همین الدوزتون واسه دنیا و آخرتتون بسه!!!!!!
چرا اینجا ایکون نداره اه!!!!!!!!

با قسمت آخر حرفت در بست موافقم ! همون اولدوزمون برای دنیا و آخرتمون کفایت میکنه :دی:دی

تایماز جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:16

بی شک منظورم از یه جوری بودن تعریف از خود نبوده! اینی که گفتم بیان عیب خودم بوده! یه جوری بودن کجاش خوبه؟
ما اینقدر وارونه شدیم که دیگه خوبیهامون شده دی و بدیهامون خوبی! اونقدر عقب عقب رفتیم که از این ور افتادیم!
الانه تعداد آدمای دپرس چندین و چند برابر آدمای شاد و سرزنده و ورزشکار و سرخوشه! یه زمانی سرخوشی عیب بزرگی بود و یکی که دپ میشد همه یه جور دیگه نگاش میکردن و کلی همه چی فهم میدونستنش! اما الان همه دپرسن و خوشا به حال سرخوشها!
فکر کنم یه دوره رجعت برای همه مون لازم باشه

* جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:25

وای دده م وای ..... خوب عزیزم نیست که من خیلی مهربونم تو که بد میگی هم من خوبی و تعریف میشنوم. حالا دیگه!! چقدر کامنتت بد اخلاق بود تایماز!
واقعا فکر میکنی دپرشن اینقدر زیاد شده؟؟ همه آدمیم دیگه ؛ لحظات خیلی شاد داریم، لحظات معمولی و لحظات غم. حالا تو هر دوره زندگیت یه جوری و به دلیلی و این اصلا اصل انسانیته؛
این که قبلا همه سرخوش بودنو قبول ندارم و اینکه الانه همه دپن. آدم گاهی دچار دوره های گذار میشه که ناچاره باهاشون دست و پنجه نرم کنه. حالا این ممکنه یه روز، یه هفته، یه ماه و حتی بیشتر طول بکشه تا بتونی با خودت کنار بیای. توی یه دوره هایی انگار به عینه میبینی مجبوری بعضی "رویاهاتو بفروشی" و این تلخه و ممکنه تا مدتی نتونی به روال عادیت برسی ولی در نهایت برمیگردی. و تاکیدا برگشتت نباید زیاد طول بکشه!
در مورد وارونه شدن ارزشها، ارزشها رو نسل حاضر تعیین میکنن، پس این تفکر رادیکال رو چیزی تا ابد خوب و چیزی تا ابد بده باید کنار گذاشت؛ هر نسل قوه تشخیص دارن و بلدن تصمیم بگیرن. نسل قبل از ما متهمن به دلیل اینکه تفکر ما رو به تاراج بردن با دیکته کردن همه چی به ما؛ ماها گرته ای از نسل قبلمون هستیم که با تکنولوژی قاطی شدیم و شدیم این! نباید انگشت اتهام نسل بعد هم به سمت ما باشه.
راستی جواب مبسوطی بر بعضی قسمتاشو تو وب خودم برایت خواهم نوشت :دییییی

عزیزم من اصلا در مورد ارزشها بحث نکردم! اینکه گفتم خوبیهامون شده بدی و بدیها خوبی منظورم ارزشها نبودن! منو به دگم اندیشی متهم نکن!
چیزی که من گفتم اینه که شادی و خوشی که قطعا خوب هستن رو با دپرسی و اخم عوض کردیم!
یادم میاد زمانی رو که وقتی میگفتن یکی افسرده شده میگفتن بابا زیاد دونستن هم مصیبتیه هاا!
یه زمتنی دپر سبودن و گوشه ای نشستن و کنج عزلت گزیدن خیلی باکلاس بود! اما الان چون همه اینجورین دیگه گندش دراومده!
قبول کن که امروز آدمهای دپ و منزوی خیلی بیشتر از آدمای شاد هستن و منظور منم همین بود! حالا شما این رو ببخشایید بر الکن بودن کیبوردمان که مفاهیم را آنچنان که بایسته است عرضه ننموده ایم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد