*
صیقل از گذشت زمان است، نه گذر در سکوت و سکون. از سایش تنها و دلهاست که جان جلا میگیرد. نه در خلوت...
چقدر ترسیدم و میترسم از این سکون، از این سکوت، از غمها و دردها و لبخندها و دلدادگیها و دلتنگیها و شادیها، حتی از عدم دل خواستنهایی که در سکوت روی میدهند و همانجا میمانند... صیقل تنها از سایش جانهاست و جلا از زدودن زنگار سکون...
صیقل از دیدن و گفتن و شنودن و نیوشیدن و به جان خریدن است، نه از نگفتن و نپرسیدن و به ظاهر به فراموشی سپردن؛ که جانی که زنگاری بر آن نقش بسته، هر چه خوش آراسته شود، طنین حزن انگیزش در تمام زمانها ساری و جاری خواهد بود...
.
گذشت زمانت در سکوت و سکون مباد
.
تایماز
من هر کاری دلم بخواد می کنم .. هر چی هم دلم بخواد می گم
مطمئن باش از این گهی که هست بدتر نمی شه
برای تو هم همچنین.......*
در زیبایی متن و آهنگ کلمات غرق شدم! متن بسیار زیبا و دلنشینه! مخصوصا ..... نه نمیشه جایی رو مخصوص کرد! دستت درد نکنه خانم مهندس عزیز
من به شدت موافقم با مضمون متن و بند آخر!
اگر چیزی برات مهمه گریزی از پرسیدن و به چالش کشیدن نداری