آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

کجاست جای رسیدن و نشستن ؟؟

چقدر سهمگینند گاهی خاطره ها.... خاطره زدوده شدن روزهای ساده بودن، روزهای بی پیرایه بودن، خاطره روزهایی که همه زلال بودن آدمها رو مکدر کردند و نفس زیبای خواستن رو بیمعنی...

چقدر دردناکند گاهی خاطره ها... خاطراتی که ایمان هنوز کامل نشکفته تو رو به یغما بردند، صداقت بیکرانت رو متوهم ساختند و سیالیت تو رو به سخره گرفتند...

میگذری از اون روزها و از اون خاطره ها...

اما گاهی دورتر که نگاه میکنی خاطره ها رو میبینی که به صورت هزاران سوال حل نشده چنان تو رو نظاره میکنند که انگار میخوان همزادت باشن... 

. *

نظرات 4 + ارسال نظر
ذهن چسبناک یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:35

خاطره ی روزهای سادگی ..
هوم....................................

تایماز سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:57

کتاب بوف کور هدایت با این جمله شروع میشه:
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را در انزوا میخورد و .......
کامل یادم نیس!
بعضی چیزا هستن که هیچ گریزی ازش نمیتونی داشته باشی الا اینکه به فراموشی بسپاری
فراموشی که چه عرض کنم! باید کهنه ش کنی! باید اونقدر بهش فکر نکنی و اونقدر غبار فراموشی و گذر زمان روش بیاد که برای خودت هم قابل تشخیص نباشه!
خیلی سخت نگیر عزیز دلم! با خوشیهای آینده غمهای گذشته فراموش میشن

تایماز سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:10

امروز مکاشفه شد که این وب هوشمند شده و فقط به کسایی آنتن میده که از اینترنت پر سرعت استفاده میکنن! دیال آپی ها امکان خواندن ندارن!
وبمون هم مثل خودمون حسابی با کلاسه و با ضعیف ضعفا حال نمیکنه!!!

ذهن چسبناک چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 17:04

منتظر به روز کردنتان هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد