*
خالی شده ام... خلاء مطلق... خالی شده ام از تمام حس نفرت و دلدادگی و عاشقیت و دلتنگی و هزار چیز دیگر...قاعده دل خواستنها و دل نخواستنها... خودت را که اسیر کنی، اسیر قاعده، دستات میلرزد وقت مشق کردن. که میشوی چلیپانویسِ دست به سینه، تعظیمیِ هزار قاعده و قانون.
که باید جرأت داشت، جسارتِ لغزیدن از خط کرسی. که اگر دل نداشته باشی، تاب نمیآوری؛ جوهرت راه نمیآید وقتِ مشق...
مشق میکنم و خالی میشوم... خالی تر از همیشه... نشانی نیست از آن سفت گرفتن قلم مشق با آن سر تراشیده و کجش...
چه توفیری دارد...
بی قاعده که مشق عشق کنی نمیلرزد دست و دلت به یک نامرادی... که بی قاعده مشق کرده ای و بی قانون... آنوقتها که پابندت کنند به قاعده، که بنده قانونِ بودن شوی، میترسی از رها شدن... و رهایت میکنند میان دو خط کرسی و تو حیران یافتن یک خط کرسی...
.
بعدا نوشت:
مرسی کروموزم عزیز... من هر چی فکر میکردم یادم نمیفتاد که چی اینجا رو فیلتر کرده... توی جوابی که تایماز برای یکی از پستای ذهن چسبناک گذاشته بود چن بار از کلماتی استفاده شده بود که موقع سرچ چنین کلمه ای توی موتورهای جستجوگر پیدا میشدن. به هر حال من اون مطلبو گذاشتمش توی چرکنویسای وبلاگ تا سر فرصت جدا جداشون کنم... شاید که فرجی حاصل گشته از فیلترینگ در بیاد اینجا...در مورد anti flooding هم که چک کردم غیر فعاله... حالا چه دلیلی داره نمیشه پشت سر هم نظر گذاشت نمیدونم.
خواهش میکنم.
قواعدو پایبند موندن بهشون.من بی قاعده عشق ورزیدم و میورزم اما گاهی از قاعده ی تعهد سنگین عشقم که ناشی از بی قاعده عشق ورزیدن است گاهی رنج میبرم.
همین.
نظر دهی هم درست گردیده مرسیییییی
این کامنت صرفا ندید بدید بازی است و هیچ ارزش دیگری ندارد.
خالی می شوی .. پر می شوی ..
داستان ساده ی مکرری ست
می دانم ..