آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

وقتی که ....

وقتی حس میکنی گردش روزگار برات عادی و یکنواخت شده 

وقتی میبینی هر روزت داره مثل روز قبل تکرار میشه 

وقتی میبینی مثل آدمهای سطح پایین کارت شده صحبت کردن در مورد تنگی و کوتاهی مانتوهای همکارات و متلک انداختن و مسخره کردنشون 

وقتی میبینی اونقدر عافیت طلب شدی که حتی از فکر کردن به یه کار دیگه و ریسک کردن دچار ترس میشی 

و وقتی میبینی که دیگه از کاری که داری میکنی لذت نمیبری...... 

بدون وقت اون رسیده که یه تکونی به ک و ن ت بدی و یه حرکت جدیدی رو شروع کنی 

تنها و تنها در این صورته که زندگی یه وجه دیگه از وجوه بیکرانش رو به رخت میکشه و تازه اون موقع هس که میفهمی هنوز زنده ای و هنوز میتونی کاری رو بکنی که دلت میخواد! 

یکی میگفت من زمانی میتونم بفهمم زنده م که تپشهای قلب ناشی از انجام یه کار جدید و یه ریسک جدید و یک هیجان تازه رو با گوشهای خودم بشنوم 

 

پ.ن: چهارشنبه و پنجشنبه و امروز چقدر از بودنت لذت بردم! مخصوصا چهارشنبه.... 

و چقدر احساس کردم که دوستترت دارم

نظرات 3 + ارسال نظر
ذهن چسبناک عزیز تر از جان یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:48

ما نیز ریسک و هیجان و دوست داریم به شدت
پس شیک ایت !

پ.ن هم که به ما هیچ مربوطی نبود

کوروموزوم نا معلوم دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:47 http://xxxy.blogsky.com

من هم به همراه آتنا ریسک و خیلی دوست دارم و چه غلط های خفنی برای به دست آوردن هیجان نکرده ایم...چه غلط های خطر ناکی!که اگه فقط یه درصد خطر اون کاری که میکردیم عملی میشد نمیدونم الان کجا بودیم زنده میبودیم آیا؟
پ ن رو دوست میداشتم مخصوصا لغت دوستترت میداشتمو

* دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 13:09

۱- من غمگینم لطفا خیلی...
۲- بلی موافقم بخصوص آدم همکاری داشته باشه که به پوست رو استخون ملت هم کار داشته باشه... یعنی من موندم این ملت چرا اینقدر حرف اضافی میزنن.
اصولا هیجانم دوس ندارم اصلنی و اصولا الان خیلی چیزای دیگه رم دوست ندارم و اصولا دوست دارم همه چی خیلی آروم باشه کلا و اصلا آدم نسبت به هیچی اعتراضی نباید داشته باشه و کلا بذاره بهش زور بگن و صداشم در نیاد و آرامش داشته باشه :دی
۳-خسته شدم زیر بار اینهمه آرامش و سکونی که از این نوشته م تراوش کرد الانه
۴- میشه این دوستتو که اینهمه حرف خوشگل زده به ما هم معرفی کنی تا از حرفاش لذت ببریم؟؟تپشهای قلب ناشی از انجام یه کار جدید و یه ریسک جدید و یک هیجان تازه رو با گوشهای خودم بشنوم... این تیکه ش قشنگه ولی هیجان با ریسک فرق داره.. مثلا من اگه بیام برای یه کار جدید آماده بشم این هیجان داره ولی اگه تمام کار و بارم و ول کنم واسه یه هدف غیر مشخص این ریسکه شاید
۵- تایماز میتونستی بنویسی یه تکون به خودت بدی... خوب اینجوری همه جات تکون میخوره نتیجه بیشتر میگیری :دی
۶- آی ام هپی یو فیل الایو... آی دلم دو تا دونه شر الماخ اساسی میخواد دارم جلو خودمو میگیرم... نشون به نشون کامنتی که بهت گفتم :دی
۷- ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد