آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

سیذارتای هرمان هسه

کتاب سیذارتای هرمان هسه رو از یه دستفروش جلوی باغ گلستان گرفتم و در طول ۴ پرواز توی فرودگاه و هواپیما خوندم. این یه پروسه یه ماهه بود و مربوط به مرخصی آخر اردیبهشت ماهم. خیلی از خوندنش لذت بردم به خصوص از نیمه دوم کتاب!  

قسمتی از بخشهای پایانی کتاب رو که خیلی ازش لذت بردم اینجا مینویسم: 

 

بخش آخر- گوویندا 

سیذارتا به گوویندا: 

دانش را میتوان به دیگری رساند اما خرد را نمیتوان. میتوان آنرا یافت٬میتوان در آن زسیت٬ میتوان با آن و از آن نیرومند شد٬میتوان با آن کارهای شگفت کرد؛اما نمیتوان آنرا به دیگری رساند یا آموخت. هنوز جوان بودم که این گمان در من راه یافت و همین بود که مرا از معلمان راند. گوویندا یک اندیشه داشته ام که باز آنرا ریشخند یا دیوانگی خواهی انگاشت و آن این است که در هر حقیقتی برابر آن و دگر روی آن نیز حقیقت است.چنانکه حقیقت را اگر یک پهلو باشد میتوان بر زبان آورد و در جامه واژه ها پوشاند. هر چیز که با اندیشه درآیدو با واژه ها به زبان آید یکپهلوست و ناگزیر نیمی از حقیقت است. پری و پختگی و کاملی و یگانگی در آن کمبود دارد. در آن هنگام که بودای رخشان درس جهان میداد٬ناگزیر آنرا به سامسارا و نیروانا یا پندار و رنج و حقیقت یا رنج و رستگاری بخش کرد. کاری جز این نمیتوان کرد: آنانکه میخواهند درس بدهند روشی جز از این نمیتوانند داشت. اما خود جهان که در ما و گرد ماست٬هرگز یکپهلو نیست. هرگز یک تن آدمی یک کار سامسارای سامسارا یا نیروانای نیروانا نیست. هرگز یک تن آدمی گناهکار گناهکار یا پاک پاک نیست. این که چنین مینمایدتنها از آن راه است که میپنداریم زروان(گذر روزگار) چیز برونی است. اما زروان برونی نیست؛ اینرا بارها دریافته ام. و اگر زروان برونی نباشد پس آن خط که گوئی میان این جهان و جاودانگی کشیده شده است و آن را دوپاره کرده یا میان رنج و رستگاری یا میان هورمزد و اهریمن٬ آن خط نیز پنداری است. 

من گناهکارم و تو گناهکاری. اما روزی گناهکار از نو برهمن خواهد شد و به نیروانا دست خواهد یافت. اما این < روزی > پندار است؛تنها برابر نهادن دو یا چند چیز است. 

 

گوویندا! جهان بی کمال یا در راهی دراز برای یافتن کمال نیست؛نه! جهان در هر دم کامل است!! هر گناه در درون خود آمرزش به همراه دارد. 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
* دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:34

سلام.
چون اومدم اینجا خواستم بی خبر نرم. قبلا یه بارم پرسیدم. کامنتو واسه چی باید گذاشت. متنی که شما نوشتی یا هرمان هسه؟؟؟!!!!!!
آبگوشت زغال شد تایماز. مامانم سپرده بود به من :دی

[ بدون نام ] دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:48

خوب جوابمو که ندادی :دی
منم هر جور دلم بخواد کامنت میذارم.
فردای انتخابات که گیج و ویج بودم دو تا فیلم تو کامپیوترم داشتم، اترنال سان شاین و بنجامین باتن، که هیچ کدومو ندیده بودم... نگاشون که کردم دیدم خیلی جدین واسه حال و هوای خراب من. از بچه ها پرسیدم یه فیلم بهم دادن به اسم داستانهای قبل از خواب، از اون فیلم آمریکایی بامزه بیمغزا... یعنی عین خلا کرکر میخندیدم... اینو گفتم که بگم لذت بردن از هر چیزی شرایط و زمان خودشو میخواد. هرمان هسه هم برای من اینجوریه... یعنیا این گرگ بیابانو دو ساله دارم، حداقل پنج باز شروع کردم ولی بیشتر از ده بیست صفحه نخوندم. حالا متن سیذارتا هم بنظرم همینجوری میاد، سرم سنگینه اینقدر زل زدن جواب بهینه بگیرم این دو روزو...

اما متن و خوندم... تم خطهای پنداری برام خیلی جالب بود. مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد