آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

اولین روزهای پاییزی

چند روز گذشته و بخصوص امروز با سردترشدن هوا و باریدن بارون،پاییز واقعی رو لمس کردم. اما حالم اصلن خوش نیست.برعکس رنگ خوش خرمالوهای حیاطمون، من مثل برگهای درختان مو، احساس زردی میکنم.

.

.

نظرات 7 + ارسال نظر
سارینا جون شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 13:08 http://gorganlove.ir

دهانتان را با ذکر صلوات خوشبو کنید [گل] * اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم * [گل] الهی آمین ممنون به خاطر وبلاگ زیبات واقعا قشنگه [قلب] [خجالت] ارسال اس ام اس روزانه 4 عدد از سایت زودی بیا ثبت نام کن [تعجب]

آمد شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 13:18 http://amedth.persianblog.ir

ما هم که کمی سرما خوردیم و لذت پاییز برام کم شده

بی اسم شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 13:19 http://bargashti.blogfa.com

عکس زیباییه بخصوص رنگ خرمالوها که تو چشم میزنه و به هوس میندازه آدم رو برای خوردنشون .

کوروموزوم نا معلوم یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 00:22 http://xxxy.blogsky.com

وایییی تایماز عاشق این عکسه شدم عاشق این حیاط بارون زده شدم محشر بود واقعا!

* یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:56

من دیشب این پستتو نداشتم. بامزه است :دی

نبینمت مثل برگ درخت مو بشی تایماز... الهی ... اینقدر لحن این نوشته ت بامزه ست که یاد لب غنچه کردن و نیمیگم گفتن میفتم :دی

رسیدن؟؟ یا میرسن؟؟ کی میرسن؟؟ کی میخوریم؟؟؟ من ۲ تا میخوام :دی

تایماز یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:48

نه هنوز نرسیدن.البته میشه الان چیدشون چون پروسه خوشمزه شدن خرمالو بعد از چیده شدن هم ادامه پیدا میکنه و شیرینتر میشه.
برات میارم حتما عزیزم

من....هیچ چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 17:37

چقدر آشناس این حیاط..........
کجاس؟کدوم منطقه ی شهر منظورمه؟؟؟؟

همونطور که توی وبت نوشتم میشه طرفای نصف راه و راه آهن و اینا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد