آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

تراوش فرهنگ

این سریالهای بسیار چیپ فارسی1 دیگه حسابی دارن کفرمو در میارن. غیر از محتواهاش که نشون میده انگار توی بلاد کفر تنها مسئله موجود و مورد اهمیت از دست دادن دوس دختر و دوس پسره و اینکه یکی با زن اون میره و اون یکی با پسر این میخوابه و مدیر با منشیش حال میکنه و همه شونم یه جورایی حق دارن و اینا..... این دوبلاژ تهوع آمیز و صداهای گوشخراش دوبلورها قوز بالا قوزه. در این بین پدر و مادر گرامی هم از اونجایی که نه چشم دارن زیرنویس فیلما رو بخونن و نه بلدن به زبون مادریشون حرف بزنن، ما رو از دیدن برنامه های خوب ترکیه و فیلمهای عرب ست محروم کردن. جالب اینجاس که من با هزار طرفند پدر محترم رو متقاعد کردم که ماهواره چیز لازمیه و اگر نبود اخبار 60 دقیقه BBC جمع میکردم این زهرمار رو که توی بعضی سریالهای این فارسی1 اینقدر بد لباس میپوشن که آدم شرمش میاد پیش باب ننه ش فیلم ببینه!

خلاصه دیروز از فرصت استفاده کردمو زدم به ترک ست! باور کنین دوتا تبلیغات دیدم که کفم برید و واقعا حس کردم چقدر ماها بدبختیم و ک و ن فرهنگمون به سرش پنالتی میزنه و تازه ادعا هم میکنیم که چی و چی و ما کجا بودیم و عربها و ترکها ما رو به چه روزی انداختن!

یه صحنه از یه حیاط و چندتا مرد و زن که با لباس فضانوردی که روی سینه ش پرچم ترکیه داره دارن توپ بازی میکنن! اولش هنگ کردم من!! بعد دوربین یه چرخش 180 درجه میکنه به سمت یه دختر که بالای پله ها و بغل یه در وایساده و داره فضانوردا رو نگاه میکنه و وقتی دوربین دوباره 180 درجه میچرخه و برمیگرده سمت فضانوردا، چندتا بچه رو میبینی که دارن توی حیاط مدرسه بازی میکنن و اونی که داشت تماشاشون میکرد معلم مدرسه بود و داشت رویای یه ترکیه فضایی رو میدید!! 

تبلیغات بعدی با یه نمای بسته از یه کشتی شروع شد و بعد یه بچه رو نشون داد که داره شکلات میخوره و بچه بغلی یک آن چشمش به شکلات این افتاد و این یکی وقتی دید شکلاتش رو با اون نصف کرد و باهم رفیق شدن. بعد یه نما از یه دختر و پسر که دختره داره یه چیزی میخوره و در عین حال به مرغای دریایی هم پرت میکنه و نامزدش عاشقانه داره نگاهش میکنه و حس این دختر رو تحسین میکنه و من فکر کردم تبلیغات در مورد رفتارهای بشردوستانه و کمک به همنوع و ایناس که دیدم نه خیر تبلیغات در مورد شکلاتها و بیسکویتهای شرکت ülker ترکیه س!

حالا اینو مقایسه کنین با تبلیغات "یکی من یکی من" شرکتهای "پفیلا و لینا لوله ای" یا چیپس چی توز که سر همدیگه کلاه میذارن تا چیپس بیشتری بخورن و رسما دارن از الان دله دزدی رو یاد بچه ها میدن و ما هم نگاه میکنیم و خوشمون میاد و میگیم "آی کلک! چه بچه دوست داشتنی زبلی!!!"

در خاتمه ایمیلی رو که اخیرا به دستم رسیده براتون کپی میکنم تا فکر نکنین من دارم آسمون ریسمون به هم میبافم و خیلی دارم پاستوریزه اندیشی میکنم. و یه نمونه رو هم همین الان میگم که دوستی که اخیرا از مسافرت خارج برگشته تعریف میکرد که توی هتل دوتا بچه 3و 4 ساله نروژی بودن که من یک بار حتی صدای گریه و غر زدنشون رو نشنیدم و وقتی هم بابا ننه شون داشتن دوش آفتاب میگرفتن اینام بغل اونا خوابیده بودن و یکی داشت پازل حل میکرد و اون یکی نقاشی میکشید

و اما ایمیل: 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد