آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

time out

اخیرا کشف کردم هر موقع که برای انجام یه کار حاشیه ای ( کاری غیر از کار خودم) مثل رفتن به یه باشگاه ورزشی یا کلاس تافل یا هر دوره دیگه ای مصمم میشم، فورا شرایطی پیش میاد یا زمان کلاسها جوری میشه که نمیتونم برسم.

مثالهاش هم زیاده.مثل اون سالی که توی پادگان برای ارشد میخوندم که دو ماه مونده به امتحان کاسه کوزه مونو جمع کردن و دادنمون یه جای دیگه که نتونستم درس بخونم، یا کلاس تافل که بعد از سگ دو های فراوان کلاس رو تشکیل دادیم ولی وقت من با هیچکس نخوند و نتونستم برم و ....

این اواخر هم که بیکار بودم تا اومدم چندتا تصمیم بگیرم دوتا پیشنهاد کار اومد و دوباره شاغل شدیم. اصولا خیلی خوبه میشد اگه آدم اینقدر پول داشت که دیگه کار نمیکرد.

توی این یک ماه اخیر سه تا کتاب خوندم که مختصر در موردشون نظر میدم

.

- بینایی اثر ژوزه ساراماگو

راستش من از کوری هم خیلی خوشم نیومد. یه جورایی الکی به نظر اومد دلیل کوری و بعد بینا شدن! و اینکه بینایی هم ادامه کوری بوده و باید میخوندمش. البته یکی از دوستان کلی ازش تعریف کرد. در این فضای سیاسی فکر کنم اگه تبلیغ بشه خوب میفروشه. چون اونم به انتخابات و اعتراض مردم مربوطه

جدای از اعصاب خورد کن بودن دیالوگهاش که جزئیات زاید زیادی به نظر من داشت، پایان داستان هم خیلی غیر واقعی و البته اینبار برخلاف پایان خوش کوری بسیار تراژیک بود.

کلا کتابی بود که سه چهارم اولش خسته م کرد و فقط یک چهارم آخرش برام جذاب شده بود که اونم با پایان غیر قابل درکش پشیمونم کرد

.

- بیگانه آلبر کامو با ترجمه لیلی گلستان

شهرت کتاب بیگانه باعث شد تا ترجمه قبلی رو بندازم لای کتابای نخونده و ترجمه خانم گلستان رو بخونم. انصافا ترجمه عالی بود.

و اما خود کتاب!!! من کلا با هرگونه نیهیلیسم مخالفم. فکر میکنم برای منی که " بی خیال بابا" برام یه جورایی فحش محسوب میشه و بی خیال هیچی نمیشم، رفتار قهرمان داستان غیر قابل باور، خودخواهی و حماقته

اصلا خوشم نیومد از این کتاب.

.

مسخ و درباره مسخ- کافکا و ناباکوف

بی نهایت لذت بردم از این کتاب و ترجمه خانم فرزانه طاهری

مسخ رو یکبار خیلی سال پیش با ترجمه مرحوم هدایت خونده بودم و چیزی دستگیرم نشده بود. البته فکر کنم اون موقع عقلم قد نمیداد. ولی خانم طاهری نوشته که چون کتاب رو از متن اصلی (به زبان آلمانی) ترجمه کرده، از ترجمه هدایت که از روی متن فرانسوی ترجمه کرده کاملتره. دلیلش رو هم به مترجم فرانسوی ربط داده نه به مرحوم هدایت

جزئیات کتاب اونقدر قشنگ هستن که من از خوندن سطر به سطر کتاب لذت بردم.

و البته در پایان داستان قسمت درباره مسخ ناباکوف هم بسیار خواندنی هست. جوری که آدم میگه کاش میتونست توی کلاس بررسی کتاب جناب ناباکوف بشینه

از خود ناباکوف چیزی نخوندم. شدیدا دنبال لولیتا بودم که به دلیل قیمت 40 تومنی این کتاب نایاب از خریدش منصرف شدم.

ناباکوف میگه خواننده خوب کسیه که کتاب رو حداقل دوبار بخونه.

از این حیث در مورد مسخ من خواننده خوبی بودم.

نظر کلیم اینه که چقدر حیف که کافکا جوون مرگ شده. چون با این نبوغ سرشار میتونست اثرهای فوق العاده ای خلق کنه.

.

پ.ن: زمان لرزه آخر کتابه. از اونایی که خوندن هر سطرش میتونه برات لذت بخش باشه.بخصوص اگه کمی حواست جمع باشه و بتونی همه کنایه ها رو بفهمی. فعلا 50 صفحه خوندم البته!!

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 17:00


ذهن چسبناک


اتفاقا قسمت اول پستت موضوع ۲ روز پیش من و دوستان هم رشته بود
این موضوع بر می گرده به نظریه ی تصویر سازی که ما واقعا تصمیم گرفتیم نقضش کنیم ! خیلی وقتا همین طوری که تو می گی می شه آدم کلی برنامه می چینه ولی نمی شه یا کلی فکر بی خود و .. داره که وقتی می رسی بهش کاملا مخالف با اون چیزیه که فکر می کردی
خلاصه طبیعیه و این حرفا
می خوای این دفعه هیچ تصمیمی نگیر بلکه درست شه


از بین کتابا هم فقط مال کامو رو خوندم که معمولا واسه این کتابا لفظ مخالف یا موافق نمی یارم
یا کتاب به نظرم چرت می یاد یا چرت نمی یاد
این کتاب به نظرم چرت نیومد

اصل قضیه اینه که من یه جورایی ۴ ۵ ماه بیکار بودم و به هر دری زدم کار مناسبی پیدا نکردم.ولی به محض اینکه رفتم توی دوتا کلاس ثبت نام کردم که از وقتم استفاده بهینه ببرم اینی شد که گفتم. خلاصه این قضیه باعث شد من روش کار پیدا کردن رو یاد بگیرم :دی
کتاب کامو چرت نیست.من خوشم نیومد.ما کی باشیم که به کامو ایراد بگیریم

* دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 21:06

اولا که خیلی تنبلی :دی چه منافاتی داره کارت با کلاس. دنبال کلاسی باش که برای بعد زمان کارت باشه. تنبل
دومیشو تو اس ام اس برات نوشتم

من از کوری خوشم اومد... فیلمشم نسبتا جذاب بود برام... یکی دوتا صحنه ش برام خیلی ملموس بود. مثل اون صحنه قدم زدن زنه توی محوطه آسایشگاه و .... میدونی که گاهی احساس میکنم توی چنین جایی گیر افتادم.

بیگانه حس خاصی بهم نداده. راستش حالت قهرمان داستان برام جذاب بود.... این سوال برام پیش اموده که آیا واقعا باید غم رو به تمام معنا تجربه کرد تا تو جزوی از اجتماع بحساب بیای؟؟؟ میدونی تو دسته بندی مردم شناسی زیمل که یه جایی خوندم یه دسته بیگانه تعریف شده: بیگانه فردی نیست که امروز می¬آید تا فردا برود. بیگانه امروز می¬آید تا فردا بماند. بیگانه چون عضوی از جامعه نیست و متعلق به آن، تمام نقشهایی را که اعضای گروه بنا به عرف اجتماع نمی توانند بپذیرند، می پذیرد. بیگانه چون تعهدی نسبت به گروه ندارد مورد اعتماد اعضا و دارای اعتبار روز افزون است و ... به هر حال با وجودیکه یادم نیست ترجمه کی رو خوندم برام لذتبخش بوده

مسخ همکه دیگه تعریف کردن نداره... ولی راستش من اگه اون مطلب ناباکوف رو نمیخوندم اصلا هیچی نمیفهمیدم ازش و برام هیچ لذتی نداشت. قسمتی که گرگوری داره تبدیل به سوسک میشه و حالات اطرافیان بعد از مرگش جالب بود. قصر رو هم بخون نوشته کافکا... به نظرم خیلی لذتبخشتر از مسخ ه

قرص لولیتا رو که خوردی :دی اما فکر کن چجوری نوشته اونهمه احساسو...بخصوص اون صحنه های آخرشو با اون غم پنهان ...

خب اگه یه روز فقط یه روز توی یه کارگاه با اعصاب خوردکنیهای مداومش کار کنی میبینی که بعدش حوصله آب خوردن هم نداری چه برسه به ورزش و کلاس
البته میدونی که قصد دارم ادامه بدم
در مورد دومی صحبت شد و بازم صحبت میکنیم
چرا گاهی وقتا دخمل بدی میشی تو؟
منک از فیلم کوری خوشم اومد. به هر حال نکات و واقعیات خوبی داشت که مهمترینش این بود که ما آدمای متمدن وقتی در شرایط اضطراری قرار میگیریم ماهیت درونمون رو نشون میدیم و ....از این حرفا. ولی پایانش نچسب بود.یعنی نتونسته خوب جمع کنه
فقط اونجای بیگانه رو دوس داشتم که طرف فردای خاکسپاری مادرش میره شنا و با دوس دخترش حال میکنه
یه جورایی به سخره گرفتن این مرسومات الکی و دست و پاگیره.مسخره کردن ذوب شوندگان در غم
اتفاقا تصمیم دارم هرچی از کافکا دیدم بخونم
آره قرص لولیتا رو تو بهم دادی.فیلم تکاندهنده ای بود و خیلی غمگین
فکر کنم از ناباکوف هم خوشم بیاد
شاد زی عزیزم

کوروموزوم نا معلوم دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 22:13

من که قبلا تو وبلاگم گفته بودم زمان لرزه خیلی خیلی خیلی خوب بود.شاید بعد از امتحانا دوباره خوندمش.بقیرو هم نخوندم.باشه برای بعد امتحانا...

ما هم با نظرشما رفتیم و این کتاب را خریدیم.ضمن اینکه همونطور که توی وبلاگت نوشتم از طنز ونه گوت توی سلاخ خانه شماره ۵ خیلی خوشم اومده بود
امیدوارم الف شی و تخفیف بگیری و با پولش شکلات و ادکلن گرون بخری :دی

zaq سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 http://zaq.blogsky.com

در مورد شخص اول کتاب بیگانه باید عرض کنم که اون دچار افسردگی ماژر بوده!! که نویسنده به بهترین شکل ممکن توصیفش کرده!

خب این رو نمیدونستم ممنون که گفتی
در ضمن نفهمیدم این قضیه هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد یعنی چی

khastgah سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 http://hast.blogsky.com

بیگانه و مسخ به نظرم ارزش دوبار خوندن( حتی بیشتر) داشتند


اما در مورد پاراگراف اول شاید ناخواداگاهت در مورد اون فعالیتها زیاد علاقه مند نیست و دنبال راه فرار می گرده.

رفتم به بلاگای تبریز شهر آرزوها
ار همه عجیب تر کامنتها و دعواهای اونجا بود
ما اصالتا از شهرهای اطراف تبریز هستیم
البته ده بهتر
من تبریز رو خیلی دوست دارم اما احتما لا اگه بیام اونجا به عنوان خائن اعدامم می کنن:)

نمیدونم!فکر نمیکنم اینطور باشه.فکر کن کلی رفتم و اومدم و تست سلط دادم و قبول شدم و رفتم سر کلاس.ولی هیچکس قبول نکرد کلاسها به جای ۴ ساع ۶ برگزار شه. خب من وقتی تا ساعت ۵ سرکارهستم نمیتونم برم خب!سه روز هفته رو هم که نمیشه از یر کار جیم بزنم!!
وبلاگ شهر آرزوها وبلاگ خوبیه به شرطی که توش نظر نذاری
من بابت اطلاعات خوبی که از اینور و اونور جمع میکنن خوشم میاد از این وبلاگ
ولی قسمت نظرهاش خیلی حرفهای سطحی وپیش پا افتاده ای میزنن
مقایسه پروژه ها و پلها و ساختمونها دردی رو دوا نمیکنه.از کری خوندن هم سطحش پایین تره
نه بابا از این خبرا نیست!اعدام یعنی چی؟ همه جا همه رقم آدم پیدا میشه و اونایی که به شهر و ده گیر میدن احتمال زیاد عقده این مسائل رو دارن و یه دوره ای سر کار بودن!!!الان توی هیچ جای این مملکت شهری رو پیدا نمیکنی که فقط بومی خودش رو داشته باشه
از این حیث دهات بومی ترن
توی تبریز یا تهران امروز کسی رو نمیتونی پیدا کنی که نسل در نسل از پدر و مادر مال این شهرها باشن

تایماز سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:16

اینو یادم رفت بنویسم. اصولا اینکه نسل در نسل مال تبریز یا هر شهر بزرگ دیگه ای باشی هم هیچ افتخاری هم نداره. اینا رو کسایی مطرح میکنن که هیچ چیزی ندارن که ارزش فخر کردن داشته باشه
اینی هم که میبینی من کلی دارم زور میزنم بعضی چیزا رو به بقیه بگم به خاطر اینه که جری تر نشن تا هرچی دلشون خواست بگن و بکنن
وگرنه تبریز اصلا ۱۰۰۰۰ سال قدمت نداشته باشه ۱۰۰ سال قدمت داشته باشه! چه فرقی به حال و روز امروز و آینده من و شما و نسل آینده داره
در این مورد باید بیشتر بنویسم

Yakamoz سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:09 http://www.arxalix.blogsky.com

درود بر شما
فکرنکنم به اندازه من هم بدشانس باشی.
خوش به حالتون که دارین کتابهای جورواجور میخونین.بهتون حسودیم شد.
بدرود

والله منم وقت از فلک میدزدم.شبها نیم ساعت قبل خواب کتاب میخونم
شمام اگه شروع کنی فکر کنم بتونی

ونوس سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 14:32 http://trytowrite.blogsky.com

کامو رو خوندم اون یکیا رو هم سعی می کنم در اولین فرصت بخونم...ممنون از اطلاعات خوبت
خوشحالم که کار دار (به اون معنا) شدین ما هم خیلی دوس داریم کاردار بشیم ولی خوب...
براتون آرزوی موفقیت می‌کنم
در مورد کلاسای مورد دلخواه هم همیشه این مشکلات هست ولی من مطمئنم که اگه آدم خودش بخواد هر کاری رو می‌تونه انجام بده...

میدونی من باید الان اونقدر کار کرده بودم که یواش یواش بخوام خودمو بازنشست کنم
۳۰ سالمه و هی کار عوض میکنم.نمیدونم آخرش میخاد چی بشه

کوروموزوم نا معلوم چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 19:25 http://xxxy.blogsky.com

نه بابا با کلاس چیه؟نون سنگک و پنیر میخوردم با کافی میکس مارک کلاسنو

آهان
حالا متوجه شدم. اون کافی میکسش رو ننوشته بودی گفتم شاید اینم نون پنیر جدیدیه

khastgah چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 21:26

اعدام
به خاطر اینکه نمی تونم خوب آذری صحبت کنم
( ترکی)کلی خونه بحث سر این ترکی آذری داریم:)

البته من نمیدونم تو فکر میکنی آذری درسته یا ترکی
ولی قطعا ترکی درسته و کاملش اینجوریه
ترکی آذری
یه چیزایی تو وبت نوشتم که نظر شخصیمه و اصلا هم دنبال دعوا یا بحث یا اثباتش نیستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد