آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

love story

.

از وقتی که اولدوز رو دیدم هرشب قبل از خواب بهش فکر میکردم و دنبال راهی بودم تا محبت و عشق خودم رو بهش نشون بدم:

.

.

اولش تصمیم گرفتم یه نامه عاشقانه براش بنویسم:

.

.

بعدش با خودم فکر کردم بهتره یه دسته گل بهش بدم و حرف دلمو بزنم:

.

.

یا اینکه عکس شاتالاپ شوتولوپ قلبم رو که وقتی می بینمش اونجوری میشه، براش نقاشی کنم:

.

.

خلاصه آخرش دلو زدم به دریا و خیلی ساده و بی پیرایه بهش گفتم که چقده دوسش دارم:

.

.

و قلبمو همینجوری قلمبه تقدیمش کردم:

.

.

از اون موقع به بعد ما با هم خیلی صمیمی شدیم و عاشق همدیگه و سعی کردیم همیشه باهم باشیم و از بودن باهم لذت ببریم و داشته هامونو باهم قسمت کنیم:

.

.

و من هرشب قبل ازخواب باید بهش sms بزنم و شب به خیر بگم در حالیکه عکساشو نگاه میکنم (هر چند که همیشه از دادن عکس به من طفره میره):

.

.

و ما هر وقت که تنها باشیم (که جزو معجزات الهی باید باشه) محبتمون رو کاملا در چارچوبهای تعیین شده اسلامی! به همدیگه ابراز میکنیم:

.

.

.

دوستت دارم اولدوز نازنینم .. همینجوری... ساده ی ساده ی ساده!!!

...