آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

و بار دیگر ونه گوت

.

... پس شیطان یک سیب را با چیزهایی که دست کم باعث برطرف کردن بی حوصلگی میشد پرکرد. چیزهایی از قبیل قواعدی برای بازیهای ورق و تاس، روش معاشقه و دستورالعملهایی برای درست کردن آبجو،شراب و ویسکی و تصاویری از گیاهان مختلفی که میشد از آنها به عنوان ماده مخدر استفاده کرد و همچنین قواعدی برای آهنگسازی،رقص و آواز به صورتی دیوانه وار و هیجان انگیز، و آخر از همه اینکه چگونه وقتی انگشت شستشان زخم میشود بی وقفه کفرگویی کنند.

شیطان سیب را داد به یک مار تا به حوا بدهد.حوا یک گاز زد و آنرا به آدم داد.آدم یک گاز زد و بعد معاشقه کردند.

تمام هدف شیطان کمک به انسان بود و در موارد بسیاری نیز این کار را کرد و سابقه شیطان در تبلیغ برای داروهای تقلبی که هرازگاهی تاثیرات جانبی آزاردهنده ای نیز دارند، از بیشتر موسسات معروف داروسازی امروز بهتر است.

پ.ن:دیدین اینکه علمای اعلام اینقدر ما رو از شیطان برحذر می دارند الکی نیست و ما هرچی میکشیم از این موجود رجیم هست؟ اینو یه زندیق کافر آمریکایی نامسلمون بی دین ..... هم میدونه!

انصافا اون تیکه ای که bold کردم آخر خلاقیته!!

 

نظرات 9 + ارسال نظر
ونوس پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 http://trytowrite.blogsky.com

مهم اینه که حواسمون باشه....که نیست!

ما که کلا حواسمون به هیچی نیست
ولی خیلی هم خودمونو دقیق و نکته سنج میدونیم

zaq پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 18:20 http://zaq.blogsky.com

همش کار انگلیسه!

خوب گرفتی ریشه رو

yakamoz پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 22:26 http://www.arxalix.blogsky.com

حالا باز دم شیطان گرم که یه چیزایی بهمون یاد داده که از یکنواختی خارج بشیم وگرنه باید روزی ۲۰۰ رکعت نماز میخوندیم.یعنی کره خر به دنیا میومدیم و خر از دنیا میرفتیم.

مگه الان فرقی هم کرده؟
به قول شهرام شکیبا :
خوشا آنکه کره خر آمد الاغ رفت
ماها وضعمون بدتره

ذهن چسبناک جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:19

شیطان ...
هوم .. از ماست که بر ماست
من ریشه ی اغلب موضوعات تو خودمون میبینیم
.
من می گم در بستر بیماری ام حوصله ندارم بعد تو افاضات می کنی که ناراحت شدم؟
بعد انتظار داری قبول کنم که خیلی دانایی
حالا ایناش به کنار
اگر بخوام به خاطر یه جمله ی مخاطب (صرف نظر از تو) ناراحت بشم که باید پی شخصیتم و از نو بریزم


بابا من هرچی تلاش نمودم نتونستم توی وبلاگای بلاگفا کامنت بذارم
مثل اینکه اشکالات پیدا کرده
نه کلا تخس شدی این روزا
اصلا اون بخش مریض بودنت رو دقت نکرده بودم :دی
واقعا خیلی شیش دونگ حواس شدم این روزا
برات کلی آرزوی سلامتی میکنیم
ضمنا اگه اکیپ تخریب و پی سازی بخوای چندتا خوبشو بهت معرفی میکنم D:

کوروموزوم نا معلوم جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 15:58 http://xxxy.blogsky.com

ممم منم این تیکه های کتابو خیلی دوست داشتم فکر کنم تو پستی که تو وبلاگم دربارش نوشتم این تیکه هارم آوردم.در هر حال این کتاب پر از جمله های نابه.

آره خیلی جالبه

* جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:56

برای مطلبت بعدا کامنت میذارم ... اینجا اومدم بگم قرار نیست کامنتای چک نشده منو تو چک کنی لطفا... میدونی که ..............

وای چه دعوایی راه انداختی! چه خشن
تو شونصدبار کامنتهای خودتو دلت کردی من رسانه ایش کرده بودم؟
راستش ندونستم چطور شد. چون انتظار عدد ۵ رو نداشتم! نمیدونم چطور شد اونجوری شد ولی خیلی هشن حرف زدیااااا

====================================

اونا مال خودم بودن خوب. مال تو که نبودن :دی
حالا مادیفای کردمااااااا... خشن تر بود :دی

عیب نداره ... دودان دمدیمکیی

رسانه ای کردنشم واسه این بود که مظلومیت من به جهانیان اثبات بشه

* جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 23:04

خیلی جالب بود مطلب... غیر از <سابقه شیطان در تبلیغ برای داروهای تقلبی که هرازگاهی تاثیرات جانبی آزاردهنده ای نیز دارند، از بیشتر موسسات معروف داروسازی امروز بهتر است.>

اینایی که اون بالا بود که خوبیاش بود... این نفی ش
ولی نوع نوشتارش خیلی خیلی جالبه. ادبیات نابی داره. مترجمش کیه؟

مترجمش مهدی صداقت پیام هست
انصافا ترجمه روان و قشنگی داره
طنز و تیکه های کتاب واقعا غوغا میکنه و بعضی جاها شدیده هوشمندانه و نابه
من فکر کنم در اون جمله خاص مترجم اشتباه کرده
چون همونطور که گفتی نقض جمله اولشه

khastgah شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:43 http://khastgah.wordpress.com

لهنت بر ششششششششششششششششیطان
فکر کنم این دفعه غلظتش اونقدر باشه
که برم بهشت:)

نه خیر
تا شیطان رو با سنگ نزنی از بهشت خبری نیست

مریم دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:44 http://www.marzel2007.blogfa.com/

سلام
بار اوله وب شما را میبینم از طریق یاکاموز اومدم
جالب می نویسی
موفق باشی

ممنون
مظر لطفتونه
یاکاموز از دوستان خوب منه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد