آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

رفتن همیشه رفتن

بازم هوایی شدم

بازم دلم رفتن میخواد.

یعنی یه جورایی تو حس و حال فردینم که میگه یه دل میگه برم و اون یکی میگه نرم!

البته دل یکیه هااا ،بحث بطن چپ و راسته!

سوای رفتن و موندن، الان دلم یه مسافرت طولانی میخواد به یه جای گرم و شرجی

با اونی که دوس دارم همیشه باهام باشه

که بریم و بگردیم و عرق کنیم و لباسامون بچسبه به تنمون

سرما زده شدم! یعنی از سرما زده شدم! هوس کویر هم کردم.

دلم میخواد برم به کویر و اونقدر دور بشم تا با حالت رو به موت خودمو برسونم به یه چشمه آب!

دلم ریگ روون میخواد. از موندن خسته شدم

کاش میشد همیشه رفت.

نظرات 8 + ارسال نظر
* شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 20:45

همه اینا رو برات آرزو میکنم با اونی که دوس داری.
ولی برات همیشه رفتن رو آرزو نمیکنم... وقتی ماوایی برای برگشت نباشه رفتن معنایی نداره...

آرزو کن بتونی زیاد بری... شاد بری و جاهای متفاوت بری و بعد عطش برگشتن داشته باشی...

چند وقتیه منم دلم هوای رفتن کرده... بطرز عجیب و غیر باوری تحمل بعضی چیزا برام سخت شده... شاید اینا ژیش زمینه زدودن تردیدن... کی میدونه؟؟؟!!!

چقدر خندیدم سر این بطن چپ و راست... ای کلک... حالا دیگه داری پیش گیری میکنی؟؟؟

"آرزو کن بتونی زیاد بری... شاد بری و جاهای متفاوت بری و بعد عطش برگشتن داشته باشی..."
چقدر لذت بردم از این قسمت کامنتت. میدونی تو کسی هستی که باید به زور ازت حرف کشید و وقتی حرف میزنی عالی حرف میزنی
واقعا از کامنتت لذت بردم
قطعا رفتنی که امید بازگشتی توش نباشه لذت بخش نخواهد بود و ماوایی لازمه که چشم به راهی هم باشه
میعشقمت

mohsen شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 20:51 http://tinyurl.com/y97ry5r

سلام خوبی ؟
تو هم میخوای ؟
پس بیا تو با هات کار دارم !!!
میدونم که خوشحال میشی !!!
این پیشنهاد منه !!! شانس یکبار در آدمو میزنه
منتظرتم

مامانم گفته جای غریبه و مشکوک نرم

remedios شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 21:07

کاش می شد همیشه رفت.

ولی نمیشه رفت

ذهن چسبناک شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 22:07


پوففففففف...
دله دیگه .. هر لحظه یه چیز می خواد
حالا این قضیه وقتی شدید تر می شه که حضرت عالی عاشق هم باشی

آخ که جنبه تراژیک قضیه رو خوب گرفتی
دکتری دیگه! یه چیزایی میفهمی بالاخره ;)

khastgah شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 22:44

منم می خوام
البته
اون قسمت عرق کردن باشه برای خودتون و با اونی که دوست داریم
ما خیلی کم توقع هستیم
همین یک جای معتدل نسبتا گرم کافی مون هست

نه دیگه من فعلا هوس جای گرم گرم کردم

مریم شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:13 http://marzel2007.blogfa.com/

آخ که منم چقدر دلم سفر می خواد.......

سفر
من عاشق سفرم
و اگه همسفرت هم خوب باشه که دیگه.....wow

ونوس یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:42 http://trytowrite.blogsky.com

سفر عالی-ه....
بخصوص با کسی که دوسش داری....
برات ارزوی تحقق آرزوهات رو دارم...

ممنون دوست خوبم
منم آرزو میکنم مشکلی که باهاش درگیری به زودی زود حل بشه

divoone دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:21 http://www.divoone14.blogfa.com

منم ..........
ولی نیست اونی که دوسش دارم .....:(‌

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد