آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

Hiç yara almadan … Aynadan geçemezsin

* ببوس مرا به تمام عمق وجودت که حلاوت لعلت بزداید لحظه­ای چند این زهر هلاهل را که جرعه جرعه بر کامم میریزند...
برای گذر از آینه زخم را گریزی نیست...

.

* نامردمانیم ما... نامردمان... نامردمانی که نجابت را به جوی نمیخرند و نام بلاهت بر آن مینهند... نامردمانی که عیارشان عیار نامردیست و مرد را انگ نافهمی میزنند... نامردمانی که شرافت را طلب نمی­کنند... هوای سنگینی ست اینجا... هوای نامردی ست و هوای بیشرمی...

.

خزنده باشی و بخزی روی زمین شرف داری به پرنده­ای که رویای پریدن یادش رفته باشد... که پرنده باشی و هوس پرواز نکنی... یادت هست آنروز را که گفتم شاه در جعبه مهره ارج و قربش بیشتر است تا شاه مات... چه عیان نفهمیدم... شاه باشی و در جعبه شطرنج ، هوس صفحه شطرنج که نکنی... چه فرق تو را با پیاده­ها که همه از یک قسمید وبرابر... شاه که باشی در صفحه شطرنج گردن می­افرازی برای لحظه لحظه بودنت... که میجنگی برای ماندنت که نمیشوی همسنگ پیاده­ها، از جنس سکون... که گردن نیفرازند فردای روزگار پیاده­ها... که سقوط شرف دارد به سکون...

.

گله بسیار دارم... از خودم به گناه فراموشی... به گناه خواب... به گناه خاموشی... به گناه نسیان پی در پی و هر روز و هر ساعت...به گناه فرار از عصیان... از زخمهایی که آنها را نه گریزیست، نه درمانیست، نه نسیانی....

 گله بسیار دارم...

نظرات 9 + ارسال نظر
تایماز یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:03

قسمت اول که با خط قرمز نوشتی رو چششششششششششششششششم حتما! کور از خدا چی میخواد؟ :دی
ولی بگو ببینم این کیه که جرات میکنه زهر هلاهل بر کامت بریزه؟
با این پستهای شبانه نگرانم میکنی و قلبم رو میچلونی!
باید در این مورد حرف بزنیم حتما
گرچه سر اون پست شطرنج خم هیچی بهم نگفتی
بی صبرانه منتظر سه شنبه م

در مورد قسمت اولش که :دی
اینا تمثیلی بودنااا... یعنی از اون بوسای روحانی ... یعنی که من طلب بوس و کنارم داشته باشم که نمیام در ملاء عام اعلام نیاز کنم که :دی

نامردمان...
نمیکنم :دی
مخاطب اون پست و این پست خود نوعیم بودم ولی موارد شکایت اونجا خودم بودم و اینجا همه و خودم...
هستم منم...

راستی معنی تیتر این پست برام خیلی رخوتناک بود... برای گذر از آینه زخم را گریزی نیست...

سبز زی...

تایماز یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:05

راستی یادم رفت بگم بینهایت پست زیبا و نثر قشنگی بود
خیلی لذت بردم از نثرت

تایماز یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:07

دوباره یادم رفت ببخشین!
هیچکدوم اینها کامنت برای پستت نبود.
به زودی با یه کامنت درخور برمیگردم

منتظرم ...

khastgah دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:58

خیر مقدم بانو:)

خیر مقدم به شما عزیزم... خوش اومدی. خوشحالم از دیدارت و خوشحالتر میشم از دیدار مجددت...
شاد زی...

yakamoz سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 http://www.arxalix.blogsky.com

گله کن.

چشم. ممنونم که اجازه گله دادین :)

ونوس سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 15:01

به به ....مشتاق دیدار.....
خوش امدید

سلام عزیزم...
ممنون... شمام خوش اومدی... خوشحالم از دیدارت و ممنوم به خاطر حضورت...

شاد باشی

yakamoz سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 21:20

رفیق! من فیلتر شدم.مگه من چی مینوشتم؟

من ندیدم چی نوشتین ولی شاید تایماز دیده باشه... بگردین ببینین از اون کلمات ممنوعه چی بوده که باعث فیلترینگ شده. یبارم اینجا فیلتر شده بود گشتیم دیدیم یه کلمه س+ک+... بوده اونم تو یه پست نامرتبط به این مسائل باعث فیلتر شده

تایماز پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 21:34

من همیشه این بیت سعدی رو تکرار میکنم که میگه:

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

این بیت البته به قسمت آخر مطلبت برمیگرده
اما در مورد سنگینی هوا و نامردمی بودن و اینا....
کلا باید بی خیال قضیه شد. یواش یواش همه ما داریم مودیفای میشیم و عادت میکنیم به این قضیه که اصولا قرار نیست هیچ قولی عملی بشه و کسی که حرفی میزنه پاش وایسه و ......

و در مورد عصیان!!!!! نمیدونم چی بگم. میدونی همیشه از اینکه توی یه سلسله قرار بگیرم فرار کردم. راستش به نظرم بهتره که عصیان نکنیم و بشینیم همینجوری
میدونی چرا؟ بس که همه دم از عصیان میزنن. دم از خرق عادت میزنن. دم از وا گذاشتن الگوهای کهن میزنن. دم از نو آوری و نامبر وان بودن و پیشرو بودن میزنن
این قضیه هم درست شده عینهو واژه مهندس که من یکی کم کم داره ازش بدم میاد بس که همه به همه میگن مهندس!
خلاصه اینکه اگه قرار باشه همه سنت شکنی کنن من یکی ترجیح میدم سفت بچسبم به سنت و و الگوهای قدیمی

باوجودیکه ژست متفاوتنمای جالبی گرفتی هیچ دلیلی برای نوشتن جواب ندارم... حتی حالا از نوشتن این پست هم پشیمونم...
فک میکنم دلیل دیشب رو پیدا کردم... برای خودم متاسف شدم و برای تو غمگین...
-------------------------------------------------------------------------------
ندونسته و نشنیده و نخونده میگم اشتباه فکر میکنی
متفاوت نما فحش جدیده
چرا اینقدر خشن شدی؟
چرا اینقدر حساس شدی؟
چرا من نمیتونم اونی که هستم رو نشونت بدم؟
چرا نمیتونی بفهمی که من چجوری دوست دارم؟
و چرا من نمیتونم اونجوری باشم که تو میخای؟
و چرا من اینقدر خشک و یکنواختم؟
و چرا من کاری میکنم که تو اذیت بشی؟
و چرا من نمیتونم درک کنم که تو چطوری منو دوست داری؟

remedios پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:27

نه ولی امیدی هست مثل پارسال یادته یه هفته شب و روز بارید...
):

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد