آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

بنشین لب جوی و ....

برای اینکه بدونی گذر ایام با چه سرعت وحشتناکی در جریانه کافیه یه نگاهی به تاریخ کتابی که همیشه دوس داشتی و فکر میکردی تازه خوندیش بندازی!

دیشب وقتی خواستم کتاب آزادی یا مرگ کازانتزاکیس رو که فکر میکردم اخیراً خریدم شروع کنم با دیدن تاریخ خرید کتاب کوپ کردم.شهریور 86!!! سه سال و نصفی از تاریخ خرید کتاب میگذروه درحالیکه من فکر میکردم تازه خریدمش و سر فرصت میخونمش! یه حس ترس وحشتناکی سراغم اومد. روزها چه سریع دارن میان و میرن و ما بیخبریم

یاد شعر خیام افتادم:

هنگام سپیده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آئینه ی  صبح

کز عمر شبی گذشت و ما بیخبریم

نظرات 1 + ارسال نظر
* شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:52

بدجوری داره دهن کجی میکنه زمان... بدجور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد