ادگار لارنس دکتروف گفته است: «این جهان برای دروغگوها ساخته شده و ما نویسندگان، دروغگوهای مادرزادیم. اما مردم باید ما را باور کنند چون که تنها ماییم که اعلام میکنیم حرفهمان دروغگویی است. پس این یعنی که فقط ما صادق هستیم!». دکتروف راست میگوید. او از بهترین دروغگوهاست. او داستانی نوشته که بخشی از تاریخ یک کشور را روایت کرده اما آن قدر ماهرانه این کار را انجام داده که کسی باورش نمیشود این داستان را از خودش درآورده. او برای بیان صادقانه دروغهای شاخدارش، حتی از خبرهای فرعی روزنامههای آن زمان هم نگذشته و کتابی نوشته پر از جزئیات واقعی.
«رگتایم» در فهرست «هزار و یک کتابی که باید پیش از مرگ خواند»، قرار گرفتهاست و علاوه بر این، جزو صد رمان برتر انگلیسیزبان قرن بیستم (به انتخاب شرکت انتشاراتی «رندوم هاوس») هم هست.
عنوان کتاب یعنی رگتایم، نام نوعی موسیقی جاز است؛ «نوعی موسیقی که از ترانههای بردگان سیاهپوست آمریکا سرچشمه گرفته؛ رگ به معنای ژنده و پاره و گسیخته است و تایم به معنای وزن و ضربان موسیقی. نویسنده میخواهد کیفیت پرضربان، گسسته و پیوسته و دردآلود داستانی را که نوشته، به ما گوشزد کند».
بازی بین تاریخ و تخیل – که دکتروف آن را خوب بلد است – همه لطف رمان است؛ اینکه چطور این دو با هم یکی میشوند، گاهی از هم دور میشوند، گاهی همدیگر را نقض میکنند و گاهی به هم تبدیل میشوند.
ادامه دارد...
منتظر بقیه ش هستم
البته خودم باید یه بار بخونمش
چه نثر قشنگی داشتی توی این پست