آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

عمر گران سبک میگذرد

دوماه از ازدواج من و اولدوز میگذره! شش ماه از سال به اصطلاح جدید میگذره! یکسال تمام از شروع شغل جدیدم میگذره!!!

همه چی به سرعت و خیلی عجیب میگذره! و من میترسم!!! میترسم عمرم بگذره و من هنوز اندر خم کوچه رویاپردازیهام بمونم و به هیچ کدومشون نرسم

فکر کنم هنوز زوده که از شوق و حرص آرزو کردم بیفتم و از امید رسیدن به خواسته هام

بر خلاف تو اولدوز نازنینم من به آینده با امید زیادی خوشبینم

کم پیش اومده پیش بینیهام غلط ازآب دربیاد و امیدوارم این یکی از اونایی نباشه که غلط باشه!

امیدوارم! امیدوارم! امیدوارم

نظرات 5 + ارسال نظر
* یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:54

منم میدوارم امیدوارم امیدوارم.........

میدونی که من با یه غوره شاید سردیم نشه اما با یه مویز گرمیم میشه... ژس روشنایی اندک دوردست من رو به بودنامیدوار میکنه نازنینم :*

* یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:03

البته دروغ چرا... از وقتی دیدم چقدر کم هوش و کم دقتمبه بقیه راهم چندان اطمینانی ندارم...

تایماز سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:31

سن هشده دیققتسیز دیسن جانم.بی شوور گلجاخ گونلر ایشیخلیدی

:(

ونوس شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:55

سلام
احوال شما
تبریک میگم از صمیم قلب
اتفاقا ما هم حدود دو ماه میشه که ازدواج کردیم...هرچند این چند وقته وقت نشد بنویسم ولی از این خبر خوشحال شدم و بهتون تبریک میگم

ذهن چسبناک دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:36

WOW مبارک باشه . پس بلاخره کلی از سختی ها رو پشت سر گذاشتین.. خیلی خوشحال شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد