آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟؟


چند سال پیش با رفیقم قرار گذاشته بودیم عاشورا رو باهم باشیم... روزای دیگه نمیشد و برامون امکان نداشت.... صبح عاشورا که بیدار شدم و آماده شدم پدرم (که معلوم نیست از کجا دلش پر بوده) با داد و هوار بمن گفت که تو این روز هم دست از مزخرفاتتون بر نمیدارید، میخواید برید حالا آهنگ باز کنید و برقصید و این دوستای تو فلان وفلان....

اونروز نرفتم و تنها تاثیرش توی زندگیم باز شدن روی من بود به پدرم و پیش دوستم... تمام حریمهام شکست... زنگ زدم و گریه کردم و گفتم که چی شده و ازون لحظه ببعد تمام قداستی که برای پدرم پیش دوستام قائل بودم از بین رفت و من شدم دهن لقی که از پدرش به راحتی انتقاد میکرد.... اونقدر جنگیدم تا حرفامو به کرسی نشوندم.


چندین سال - شاید شش سال- گذشت تا امسال باز شنیدم سفر توی عاشورا تاسوئا صورت خوشی نداره.......... فهمیدم هیچ چیزی عوض نمیشه. افکار فانتیک و پوسیده از فردی به فرد دیگه منتقل میشن و زندگی هیچ تغییری نمیکنه.... با افرادی که زندگی بالاجبار شما رو خویشاوند نسبی میکنه دست و پنجه نرم میکنین و به یه نقطه مشترک میرسید ولی با افرادیکه به اختیار خودتون هستید.....

هیچ چیزی هیچ تغییری نمیکنه... گاهی فکر میکنم کاش اصلا بلد نبودم با لپ تاپ حتی کار کنم یا هیچوقت مسنجر نداشتم یا........... مثلا از یه خوانواده سختگیر عقب افتاده فرهنگی بودم تا الان به نعمتی عظیم میرسیدم... تا الان با دیدن لپ تاپ و سوار ماشین شدن و خندیدن و یه کم آزادی خیلی چیزا تو دنیا برام تغییر میکرد...

کاش از خیلی چیزا محروم بودم تا الان فقط یکذره حس زندگی میکردم... هیچ چیز بهتر نشده حتی بدتر شده...... اونجوری شاید بازم یه چیزایی بمن داده میشد ولی الان هیچ... هنوزم عاشورا همون روزیه که توی اذهان دور و بریهای من هیچکاری صورت خوشی نداره. دور و بریهایی که ادعاهاشون ک.و.ن آسمون رو پاره میکنه



نظرات 1 + ارسال نظر
؟؟؟ یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 23:06

وقتی کسی تصمیم گرفته چیزی رو که خودش دلش میخاد برداشت کنه جایی برای هیچ بحثی باقی نمیمونه
فقط میشه خودزنی و شایدم بیشتر شکستن حریمها
وقتی کسی دلش از جای دیگه پره و بهانه ای میخاد برای آسمون ریسمون بهم بافتن هر حرفی که زده بشه تف سربالایی ه که میخوره توی سر خودش
کسی به فکر پاره کردن ک و ن آسمون نیس! ............ ولش کن!!! نگم بهتره

اصلا خودت فهمیدی چی گفتی؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد