آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

بر دستت بوسه میزنم

آمدی، دست تو میگیردم - بر دستت بوسه میزنم

با عشق، با هراس - بر دستت بوسه میزنم

آمدی که نابودم کنی - عشق - بر دستت بوسه میزنم

دندان در میوه فرو میبری و به دورش می اندازی، در قلبم دندان فرو کن که از آن توست

خوشا زخمی که از دندان تو بر جا ماند - بر دستت بوسه میزنم

همگی ام را گرفتی و چون گرفتی به هیچ کارش نمی زنی

جز ویرانی به جا نمی گذاری - بر دستت بوسه میزنم

دستت که نوازشم می دهد، فردا خواهدم کشت !!

به انتظار ضربت کشنده دست تو - بر دستت بوسه میزنم

مرا بزن ، بکش، هر بار که دردم میدهی راحتیست که میرسانی

نجاتم می بخشی ای ویرانگر - بر دستت بوسه میزنم

هر یک از ضربات تو که خونینم میکند، رشته پیوندی را می گسلد

تو زنجیر را همراه گوشت تن برمی کنی - بر دستت بوسه میزنم

زندان تنم را ای کشنده من، در هم میشکنی - بر دستت بوسه میزنم

من زمین زخم دیده ام که دانه در آن خواهد رست

دانه ای که تو افشانده ای - بر دستت بوسه میزنم

بیفشان درد مقدس را، تا درون سینه ام رسیده شود

ای سراسر دردهای جهان !! بر دستت بوسه می زنم

بر دستت بوسه میزنم