آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آنچه از زندگی می آموزم...

کوه با نخستین سنگها آغاز می‌شود/انسان با نخستین درد/در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد/من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

آواز باد و باران

آدما فکر میکنن دنیا مشغول حکایت کردن داستان زندگی اوناس اما:

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند

دیوار زندگی را اینگونه یادگاران

این نغمه محبت بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

 

بی ربط نوشت: بالاخره دشمنان اسلام و مسلمین کار خودشونو کردن و باعث شدن سرمای شدیدی بخوریم! اما به کوری چشم ایادی استکبار عزم کرده ایم تا صبح فردا سلامت کامل خود را باز یابیم.

تجربه یومیه

تجربه شماره یک) وقتی میبینی یه سگ گوش بریده داره آروم و بی سر و صدا بهت نزدیک میشه بدون که نیت شومی داره!

۲) اگه روی یخ و برف هستی و کفشات لیزه‏ سعی کن درگیری پیش نیاری

۳) وقتی چوب تو دستته و سگ داره برات پارس میکنه آرامشتو حفظ کن و چوب رو بلند نکن

۴) اگه خبط کردی و چوب رو بلند کردی معطلش نکن و حرف هیچکس رو گوش نده! شک نکن و بزن

کم مونده بود امروز قاپیده بشیم!!!!

خواسته های نابه جا

بعضیها اونقدر پر رو تشریف دارن که خیال میکنن از دماغ فیل افتادن یا آسمون دهن وا کرده اینا تلپ افتادن زمین! یک خواسته های نا به جایی ازت دارن که بیا و ببین!!

به نظر من هیچکس و تحت هیچ شرایطی نباید از آدم انتظار داشته باشه!! اونم چه انتظاری! انگار که ازت بخوان روز رو انکار کنی.شمایی هم که مشکلات دارین انتظار نداشته باشین یکی بیاد درکتون کنه!

دوستی

چقدر لذت بخشه دوست داشتنی که توش هیچ ادا و اطواری نباشه! هیچ محاسبه گری نباشه! هیچ به ذهنت خطور نکنه که دوستت چه منظوری داشت! هیچ فکر نکنی به اینکه اگه اینکارو بکنم اینجوری میشه و اگه نکنم اونجوری! هیچ مصلحت اندیشی نباشه و فقط خودت باشی و دوست! آدم ممکنه گاهی به خودش دروغ بگه اما به یه دوست نمیشه دروغ گفت! برای همینه که دوست خوب آئینه تمام نمای ماست!

خوشا به سعادت اونایی که اینجوری دوستن

اعتماد

اعتماد مبحثیه که من خودم ر در این زمینه ضعیف و احمق میدونم. چون معمولا زود اعتماد میکنم. البته میگن آدمایی که زود اعتماد میکنن زود ضربه میخورن. خوشبختانه این اتفاق برای من پیش نیومده؛ به جز یکبار!

الان به این فکر میکنم که اعتماد کردن به دو دسته از آدما خطرناکه! یکی اونایی که پر حرفن و هر حرفی رو هر جایی میزنن و دیگری اونایی که تودارن و هیچ حرفی رو هیچ جایی نمیزنن.

خودخواهی

چیزی که این روزا به طرز فجیعی همه ذهنمو به خودش مشغول کرده اینه که خودخواهی چیه؟ آیا خصلت خوبیه یا یه خصلت بد؟ اگه خوبه تا چه حدی خوبه و اگه بد هست چرا!!! و دوباره دارم به این فکر میکنم که آیا باید فقط راه خودم رو برم و هیچ مسئولیتی در قبال هیچکس قبول نکنم یا اینکه باید مثل راننده های حرفه ای ملاحظه رانندگی طرف مقابل رو هم بکنم؟ نمیدونم !!!!!!!

 

 

 

 

 

 

بعد از یه دوره فترت کوتاه که حوصله آپ توو دیت کردن نداشتیم امروز اراده یمان بر این تعلق گرفت که وبمان را فونت باران نمائیم.

وقتی که خیلی دچار شک و تردید میشی به دیگران این اجازه رو میدی که در موردت تصمیم بگیرن! و در این بین ممکنه اصلا مصالح تو رو در نظر نگیرن و فقط به فکر منافع خودشون باشن.

سرود عزا یا سمفونی امید؟؟

مطلب امروزم بر گرفته از کتاب چنین گفت زرتشت نیچه و در ادامه مطلب دیروزمه! حسن تصادف جالبی بود که صبح خواب ببینم و شب این مطلب رو بخونم. متن زیر گزیده ای از گفتارهای زرتشت در بخش دوم کتاب هست، تحت عنوان سرود عزا!!

ای رویاها و جلوه های جوانیم! ای شما نیم نگاههای عشق! ای گاه های خدایی! چه زود گذشتید! امروز همچون رفتگانم از خاطرم می گذرید.

به راستی چه زود در گذشتید، شما گریز پایان. اما نه شما از من گریختید و نه من از شما! شما را گناهی نیست اگر یا یکدیگر بی وفائی کرده ایم.

شما - پرندگان نغمه سرای امیدهایم - را خفه کردند تا مرا بکشند. آری ، بدخواهی همیشه به سوی شما - عزیزترین کسانم- تیر می افکند تا قلب مرا نشانه کند.

باری با دشمنانم چنین خواهم گفت: چیست همه جنایتها در برابر آنچه شما با من کردید؟؟ کاری با من کردید بدتر از هر جنایت. شما آن باز نیافتنی را از من گرفتید. با شما چنین میگویم، با شما دشمنانم!

شما رویاهای جوانی ام و گرامی ترین معجزه هایم را کشتید! شما همبازی هایم،آن جانهای شاد را از من ستاندید.

به راستی کارتان همیشه همین بوده است! شما بهین انگبین و دستاورد بهین زنبورانم را تلخ ساختید.

برترین امیدم ناگفته و در بند مانده است و رویاها و آرام بخشان جوانیم همه جان سپرده اند

اما چگونه این را از سر گذاشتم؟ چگونه از این زخمها برگذشتم و بر آنها چیره شدم؟ چگونه روانم دیگربار از این گورها برخاست؟؟

آری ، چیزی رویین و در گور نرفتنی در من است، چیزی صخره شکن، اراده ی من! او آرام و پابرجا از خلال سالیان میگذرد.

او، آن اراده ی دیر سالم! بر پاهای من به راه خویش میرود. نهادش آهنین دل است و رویین!

بازمانده ی جوانیم هنوز در تو زنده است و تو اینجا پر امید، چون زندگی و جوانی، بر ویرانه های زردگون گورها نشسته ای.

آری، تو هنوز برای من شکافنده ی همه گورهایی. درود بر تو اراده ی من! تنها آنجا که گورها باشند رستاخیزی هست!

چنین سرود زرتشت.

رویا

چند وقت پیش فیلمی دیدم که توش یه پسر جوون به خاطر مخالفت پدرش با گلف بازی کردنش از خیر شرکت در مسابقات گذشته بود. مربی پسر که بهش اعتقاد داشت اصرار میکرد که باید تو مسابقات شرکت کنه و پسره مخالفت میکرد. آخر سر پیرمرد ( مربی) به پسره گفت: برای اینکه رویاهات رو به فراموشی بسپاری هنوز خیلی جوونی!!

من امروز صبح با یه رویای شیرین از خواب بیدار شدم.باسد بگم تصویر سازی ذهن من از رویاهام بسیار قویه و منتصاوی رو به وضوح میبینم. تا به امروز رویاهای زیادی هم داشتم که به بعضیهاشون رسیدم و سراغ خیلی از اونا نرفتم.

میدونی فاصله بین رویا تا واقعیت چیه؟؟  عمل

فقط با عمل کردن میشه رویاها رو محقق کرد. امروز فهمیدم هنوز اینقدر پیر نشدم که دست از رویاسازی بردارم. اما اینبار میخوام عمل کنم و دنباله رویا رو توی زندگی واقعیم ببینم.

چقدر میتونم این رویا رو توی زندگی واقعیم بال و پر بدم؟؟؟

مدارا میکنیم

اول اینکه اگه تا ۱۰ دقیقه آپ نکنم چهارشنبه رو از دست دادم. دوم اینکه چیزی که امروز میخوام بگم در ادامه مطلبی بود که در مورد دروغ نوشته بودم.

گاهی وقتا پیش میاد که تو میدونی طرف مقابلت داره دروغ میگه. به احتمال ۹۰ درصد خودشم میدونه که تو میدونی که داره دروغ میگه. حالا این دو حالت داره. بعضی وقتا طرف به روی خودش نمساره که تو میدونستی و میدونه که تو خر نشدی و فقط داری باهاش راه میای. اما بعضی ها اینقدر وقیحند که این دم بر نزدن تو رو دلیل بر حماقت و خریت تو و زرنگی خودشون ویدونن.

اما اینکه چرا گاهی مجبوریم دم بر نزنیم و قضیه رو ماست مالی کنیم! این چیزیه که من دلیل قطعی براش نمیتونم بگم. اما قانونیه که توی کشور ما به شدت لحاظ میشه و یه جور بازی سیاسی به حساب میاد. نمیدونم این قضیه توی سایر کشورها هم هس یا نه اما فکر میکنم قانونیه که کم وبیش توی بیشتر روابط رسمی و اداری لحاظ میشه. بازیه مسخره و گندیه! اما گریزی هم ازش نیس.